نویسنده ا ع س ساصد
نوشتار ذیل به عنوان یک مطالعه موردی، نقش رسانه های غربی را در جنگ اول خلیج فارس یعنی حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 1991 با بهره گیری از دیدگاه های انتقادی جامعه شناس نومارکسیست معاصر و کارشناس حوزه مطالعات فرهنگی، استوارت هال تحلیل و بررسی کرده است.
چکیده
همگان به نقش و تأثیر
فوق العاده و بعضاً بی بدیل رسانه ها به ویژه رسانه های جهان گستر در عصر حاضر
اذعان دارند. این نقش اگر در شرایط عادی به فعالیت های معمول همچون اطلاع رسانی،
آموزش، تبلیغات، شکل دهی به افکار عمومی، ترویج فرهنگ غالب و سرگرمی و پرکردن
اوقات فراغت محدود می شود; در شرایط بحران بخصوص بحران هایی که به نوعی با
منافع قدرت های بزرگ ارتباط دارد به حوزه وسیعی از فعالیت های ویژه متناسب با بحران
جاری بسط می یابد. فعالیت هایی همچون تصویرسازی خودی و بیگانه، بسیج سیاسی،
جنگ روانی و... از این جمله هستند.
نوشتار ذیل به عنوان یک مطالعه موردی،
نقش رسانه های غربی را در جنگ اول خلیج فارس یعنی حمله نظامی آمریکا به عراق در سال
1991 با بهره گیری از دیدگاه های انتقادی جامعه شناس نومارکسیست معاصر و کارشناس
حوزه مطالعات فرهنگی، استوارت هال تحلیل و بررسی کرده است. هال در این مطالعه به
هژمونی رسانه ای قدرت های بزرگ، نقش آنها در گسترش، تثبیت و تعمیق سلطه سرمایه
داری غرب، موقعیت نامتوازن کشورها در برخورداری از قدرت رسانه ای، نقش تخریبی
رسانه های غرب در جنگ خلیج فارس همچون تبدیل جنگ به یک صحنه تئاتر، بزرگ نمایی
قدرت اهریمنی آمریکا، پنهان سازی جنبه های غیراخلاقی اقدامات تجاوزگر، وارونه نمایی
واقعیات جنگ برای افکار عمومی آمریکا و... اشاره کرده است.
کلیدواژه ها: نشانه شناسی،
هژمونی، پروپاگاندا، صنایع فرهنگ، معناسازی، ایدئولوژی، جنگ خلیج، اسطوره
سازی.
مطالعات فرهنگی استوارت هال
مطالعات فرهنگی آنجا انتخاب شد که نشانه
شناسی رها گشت. من به همین منظور جنگ خلیج را به عنوان نمونه برای شرح و توضیح
نظریه رسانه های استوارت هال مورد بررسی قرار خواهم داد. در زمانی که نشانه
شناسان غیرحرفه ای در کنار درخت پیچیده به روبان های زرد و مشکی (احتمالا اشاره به
نشانه های نصب شده ارتش آمریکا بر روی نخل ها برای جلب نیروهای عراقی) با این نظریه
مخالفت می کردند، هنوز تضاد مشابه جدی تری در تلویزیون، مطبوعات و در ذهن مصرف
کنندگان رسانه های آمریکایی خلجان داشت. این جنگ رسانه ها، یک جنگ ایدئولوژیک بود که هر
دو جبهه آن با سلاح های سهمگین پروپاگاندا، پوشش های برنامه ای زنده، ملّی
گرایی و سانسور با یکدیگر می جنگیدند. با این وجود، هال مدعی بود که کشمکش نشانه
شناختی رایج در محیط های علمی صرفاً بخش کوچکی از واقعیت جاری در رسانه های گروهی
است. روبان های زرد بسیار بیشتر از روبان های سیاه بودند. رسانه های گروهی از وضع موجود
حمایت کرده و مردم را دقیقاً در راستای موقعیت ایدئولوژیک اکثریت بهرهوران
از تهاجم به عراق، سوق می دادند.
استوارت هال یک تبعه جامائیکایی و استاد
جامعه شناسی دانشگاه آزاد و میلتون کینز انگلستان است. در گذشته با ایده های جامعه
شناسان مکتب فرانکفورت همچون استنلی دیتز و رولاند بارت آشنا شد. هال با این گروه
از اندیشمندان انتقادی که از «جریان غالب» پژوهش های ارتباطاتی یعنی پژوهش های تجربی،
کمی و تا حدی مبتنی بر کشف روابط علی ـ معلولی انتقاد می کردند، وحدت نظر داشت.
هال به ویژه در ظرفیت
جامعه علمی برای یافتن پاسخ های مفید برای سؤالات
مهم مربوط به تأثیر و نفوذ رسانه ها تردید داشت. وی از «مجموعه اعداد و ارقام» در
تحقیقات پیمایشی که پیوسته موضوعات بسیار دارای اهمیت و معنی و زبان را ترجمه
کرده و آنها را در قالب شاخص های رفتاری خام نمادسازی می کنند، اجتناب میورزد.از
نظر هال، موضوع این نیست که چند درصد از آمریکاییان از شرکت و رهبری ایالات
متحده در جنگ علیه صدام حسین حمایت می کنند، بلکه سؤال جدی و قاطع این است که چگونه
رسانه ها توانستند حمایتی یکپارچه از حمله به عراق در میان عموم مردم که پیش تر در
خصوص موضوع اختلاف نظر داشتند، به وجود آورند؟
اگر چه نظریه پردازان انتقادی،
عناوین ارتباطاتی متفاوتی را برای مطالعه و بررسی انتخاب کرده اند، اما
همگی در تأثیرپذیری شدید از تفسیر مارکسیستی جامعه اشتراک دارند، این تفسیر به
هر نوع تحلیلی که از روابط قدرت غفلت کند، بدبین است. نظریه پردازان انتقادی
همچون هال، کتیبه مزار مارکس را به عنوان یک گزاره برجسته در کار خود انتخاب
کرده اند: «فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های مختلف تفسیر کرده اند; در حالی که
موضوع، تغییر آن است.» تغییری که هال و بیشتر نظریه پردازان انتقادی در صدد ایجاد آن
هستند، توانمند ساختن مردمی است که در حواشی جامعه زندگی می کنند، سهم اندکی در
جهت گیری زندگی خویش دارند; و صرفاً برای بقا تلاش می کنند.
رسانه ها به عنوان ابزارهای
قدرتمند ایدئولوژیک
هال معتقد است که رسانه های گروهی برای حفظ
سلطه کسانی که اینک در موضع قدرت نشسته اند، عمل می کنند. کانال های پخش و نوشتار،
تعامل بیل گیتس ( BillGates)، استیو فوربس (Steve Forbes) و تد ترنر ( TedTurners) ]مالکان غول های رسانه ای جهان[ با جهان را منعکس می
سازند و در مقابل،
از توده های ضعیف و فاقد قدرت، بهره کشی می
کنند. هال معتقد است که حوزه ارتباطات
«به یک قلمرو، به لحاظ جامعه شناختی، و کاملا
بی عیب و نقص» در تکاپوست. وی «عمیقاً به کارهای تجربی فاقد
ایده بدبین و مخالف است; زیرا معنای ساده این کارها این است که ایده های مندرج در
خود را نمی شناسند.»
پژوهش گران غیرانتقادی، کار خود را به
عنوان علم ناب و عاری از هرگونه پیش فرض معرفی می کنند، اما هر نوع نظریه درخصوص
رسانه ها به دلیل ماهیت خاص آن، مضمونی ایدئولوژیک دارد. برای مثال، کل قلمرو
پژوهش بازار بر این ارزش مفروض مبتنی است: نظام سرمایه داری، نظامی خوب است.
هال معتقد است که جریان غالب پژوهش های
مربوط به ارتباطات جمعی در ایالات متحده در خدمت اسطوره
«کثرت گرایی دموکراتیک» است; اسطوره ای که وانمود می کند: جامعه به واسطه
هنجارهای مشترک از جمله برابری فرصت ها، حرمت نهادن به تفاوت ها، هر فرد یک
رأی، حقوق فردی و قانون مداری قوام و استقرار یافته است. این دستاورد معمول که پیام
های رسانه ها تأثیر اندکی بر جای می گذارند، ادعای سیاسی ناظر به جریان داشتن
دموکراسی را تجلیل می کند. چنین پژوهشی مدعی است که آن رؤیای آمریکایی به لحاظ
تجربی تأیید و اثبات شده است و علم، کشورهای در حال توسعه را وسوسه می کند «تا به طور
کامل به عضویت باشگاه مورد توافق درآیند.»
هال مدعی است که پژوهش های برجسته در خصوص
رفتار رأی دادن افراد، وفاداری نشان دار، یا واکنش به خشونت های دراماتیک،
از آشکار کردن کشمکش بر سر قدرت که رسانه ها آن را پنهان می سازند، عاجزند.
وی بر این باور بود که تلقّی ارتباطات به عنوان یک رشته آکادمیک مجزا، اشتباه
است. (دیدگاهی که ممکن است موقعیت معلمی او را تضعیف کند.) انزوای آکادمیک به
جداسازی پیام ها از فرهنگ خاستگاهشان تمایل دارد.
«تکرار زیاد و افسون گر واژه سانسور شده
"اطلاعات" با خواص سایبرنتیکی تطهیرکننده اش نمی تواند ویژگی تیره
کنندگی، نشانه شناختی، معنی شناختی، و استدلالی رسانه ها را در ابعاد فرهنگی شان به
طور بنیادین شستوشو داده یا محو سازد.»
از این رو، هال بیشتر به کار خود تحت
عنوان «مطالعات فرهنگی» ارجاع می دهد تا «مطالعات رسانه ای» و در دهه 1970، مدیریت
مرکز مطالعات فرهنگی معاصر
(CCCS) در دانشگاه بیرمنگام را عهده دار شد. محققان
مرکز مطالعات فرهنگی، زیر نظر وی، در جستوجوی بسط اندیشه خود در خصوص کشمکش فرهنگی
میان داراها و نادارها بودند.
هال واژه «بیان» (articulate) را در معنایی
دوگانه یعنی «سخن گفتن» از ستم دیدگی و «رابطه»ای که به واسطه رسانه های ارتباطی
مستولی شده، به کار برده است; چه رسانه ها زمینه شکل گیری معنی را فراهم می سازند. او
می گوید: من درصدد تبدیل شدن به یک «عروسک خیمه شب بازی» برای توده ها نیستم،
بلکه بیشتر علاقه مند به «دست یابی به فضاها»یی هستم که بتوانم صدای آنها را بشنوم.
تلاش برای آزاد کردن فریادهای مردم، از موقعیت های قدرتمند مستحکمشان، غالباً مستلزم
کاربرد کلمات تند و خشن است; اما یک «گفتوگوی صمیمانه در میان اندیشمندان
برجسته»، ایدئولوژی را که خمیرمایه اتصال بیشتر مطالعات ارتباطی است از میان نمی
برد. زبانی که هال به کار می گیرد، نمایانگر تعهد او به تفسیر گسترده مارکسیستی
از تاریخ است. از آنجا که یکی از اهداف تصریح شده هال، آشکار ساختن قدرت نامتوازن
در جامعه است، وی بر این اعتقاد است که رهیافت مطالعات فرهنگی آن گاه معتبر است
که از ساخت رایج و تثبیت شده پژوهش های رسانه ای که از پرداختن به ایدئولوژی
عاجزند، «ساخت زدایی» کند. اگر دیتز می خواهد فریاد پرمعنای سهام داران متأثر از
تصمیمات مؤسسه را برآورد (ر.ک. فصل 20 این مجموعه) هال درصدد است تا مردم را از
تسلیم شدن کورکورانه در برابر ایدئولوژی فرهنگ غالب آزاد سازد. روشن است که نظریه
انتقادی و مطالعات فرهنگی ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. در هر حال، هال بر عقلانیت،
کمتر و بر مقاومت و پایداری بیشتر تأکید کرده است. تا آنجا که به وی مربوط است، صدق
مطالعات فرهنگی از طریق توانایی آنها در افزایش خودآگاهی ما از نقش رسانه ها در حفظ
وضع موجود تأیید می شود.
منتقدان اولیه فرهنگی
مطالعات فرهنگی یک جنبش
پیچیده است. برای درک و فهم نظریه هال، ابتدا باید ریشه ها و خاستگاه آن را
بشناسیم. هال به تدریج در دامن جبرگرایی اقتصادی اندیشمندان مارکسیستی مکتب
فرانکفورت و تحلیل های متنی عمیق نشانه شناسان و نقدهای فلسفی ـ زبانی
میشل فوکو فرو غلتیده است. همه این اندیشمندان اروپایی از آثار یکدیگر با اطلاع
بوده و از هم تأثیر پذیرفته اند.
در پایان جنگ جهانی دوم، معلوم شد که شورش
طبقه پرولتری که مارکس پیش بینی کرده بود نه به ایجاد جوامع مساوات طلب عاری از
ظلم و ستم منجر شد و نه به وخامت اوضاع نظام های اقتصاد سرمایه داری حاکم بر جهان; سؤال
اصلی اینجاست که چرا چنین نشد؟
نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، اولین
کسانی بودند که این سؤال را مطرح کردند. آنچه مارکس از پیش گویی آن عاجز
بود و آنها نتیجه گرفتند این بود که عصر جدید از طریق صنعت خصوصی، گفتمان عمومی را
کنترل می کند. آنها معتقد بودند که طبقات کارگر شورش نکردند; زیرا رسانه های گروهی
وابسته به شرکت های خصوصی در طرح و تنظیم پیام های تقویت کننده نظام سرمایه
داری نقش مؤثری ایفا کرده اند. هم اخبار و هم رسانه های سرگرم کننده و تفریحی،
تصویری از جهان به دست می دهند که در آن سرمایه داری نظامی طبیعی، جاودانه و بی بدیل
می نماید. نظریه پردازان مکتب فرانکفورت همچون بیشتر مارکسیست های سنّتی از نوعی
جبرگرایی اقتصادی دو آتشه جانبداری می کردند. آنجا که مارکس از «ابزارهای تولید» که
مالکان آن حاکم بر جامعه هستند، سخن می گوید، نظریه پردازان مکتب فرانکفورت،
از «ابزارهای تولید فرهنگ» که مالکان آن تأثیر زیادی بر ایدئولوژی و قدرت
سیاسی دارند، سخن به میان می آورند. ایده «صنایع فرهنگ» بسیار غلیظ تر از تحلیل هال
است که در در 30 سال بعد ارائه شد. در عین حال، وی موافق است که کنترل خصوصی
ارتباطات عمومی، از طریق محدود ساختن آزادی بیان، به حفظ وضع موجود کمک می کند. هال،
همچنین بر این اندیشه بود که متوسط شهروندان به صورتی رضایت مندانه از این
واقعیت غافلند.
هال، آنجا که از نقش فرهنگی رسانه ها سخن می
گوید، واژه «هژمونی» را اقتباس می کند. این واژه احتمالا به
دلیل آنکه چگونگی نگاه بیشتر کشورها به ایالات
متحده را توصیف می کند، به ندرت توسط آمریکاییان به کار رفته است. هژمونی
معمولا به مهم ترین و عمده ترین تأثیر یا سلطه یک ملت بر سایر ملل اشاره دارد.
هال، این واژه را برای توصیف سلطه و نفوذ هوشمندانه داراهای جامعه بر نادارهای
آن به کار برده است. وی تأکید می کند که هژمونی رسانه ها، یک طرح آگاهانه، آشکارا
اجباری و دارای تأثیرات همه جانبه نیست. رسانه های گفتاری و نوشتاری هرچند تنوعی از
ایده ها ارائه می کنند، اما در عین حال، بیشتر مایلند تا از طریق امتیاز دادن به
تفسیر از قبل پذیرفته شده واقعیت، به حفظ وضع موجود کمک کنند. نتیجه اینکه نقش رسانه
های گروهی بیشتر به تولید رضایت و توافق معطوف است تا انعکاس اتفاق نظر و اجماع
موجود.
لازم به ذکر است که من هیچ نمونه مشخصی از
صنایع فرهنگ یا
هژمونی به دست نداده ام. این مسئله ای است
که مکتب فرانکفورت با آن مواجه بود.
فرانکفورتی ها هر چند در تحلیل انتزاعی قوی
بودند، اما مطالعات موردی اندکی برای اعتبار بخشی به دعاوی
خویش صورت داده اند. اینجاست که ارزشمندی «نشانه شناسی» بارت ظاهر می گردد.
رولاند بارت شیوه ای را برای آغازیدن با
تصاویر ملموس رسانه
ها طراحی کرد و به طور نظاموار از تمایل
آنها به معناداری، ساخت زدایی کرده است.
لازم به ذکر است که یکی از موضوعات تکراری
بارت، نشانه های اسطوره ای است که ارزش های غالب فرهنگ را
تقویت می کنند. ما از خلال تحلیل نشانه شناختی دریافتیم که چگونه روبان زرد
حاوی شعار «همه مشمول عفوند»
( allis forgiven) به عنوان یک نشانه
اسطوره ای انتخاب شد تا قدرت و پیروزی تمام عیار آمریکایی
را اعتبار بخشد. از این رو، می توان دریافت که نشانه
شناسی به منبعی ملموس برای شرح و توضیح چگونگی حفظ قدرت اجتماعی و انتقال آن
از طریق واقعیات و نمادهای زندگی روزمرّه، تبدیل شده است.
در هر حال، یکی از مشکلات نشانه شناسی،
ناتوانی آن در جداسازی نشانه های ایدئولوژیکی یا
اسطوره ای از نشانه های غیرایدئولوژیک یا رقیب است. برای مثال، پوشیدن یک
تی شرت «Sex Pistols»، در چه صورتی از حالت
یک نشانه تثبیت ناشده شورش به یک نشانه نوستالژیک
قرون وسطایی و پیمان شکنی جمعی تغییر می یابد؟ نشانه شناسی تبیین مناسبی از
اینکه چرا معانی معین در دوره های تاریخی مشخص به نمادهای معین ضمیمه می
شوند، به دست نمی دهد. و چون بارت به این سؤال پاسخی نداده است، هال به ایده های
فوکو، فیلسوف فرانسوی رادیکال و غیرمتعارف، روی آورده است.
میشل فوکو معتقد است که نه
مارکسیست ها و نه نشانه شناسان هیچ یک دیدگاه مشخصی در خصوص رابطه میان قدرت
اجتماعی و ارتباطات ندارند. به نظر وی، این خطاست که فکر کنیم نشانه ها
و نمادها به نوعی از پیام های رسانه های گروهی جدایند. نشانه شناسی سطح خرد از
روبان های زرد و نشانه شناسی سطح کلان از گزارش های پخش زنده CNN از بغداد به واسطه
ماهیت استدلالی مشترکشان وحدت یافته اند. منظور فوکو این است که هر دو برای
معنایابی نیازمند «چارچوب های تفسیری» هستند. به اعتقاد وی، چارچوبی که مردم به کار می
برند، از خلال گفتمان غالب زمانشان تأمین می شود. مفهوم «گفتمان» در اندیشه
فوکو، پلی میان نشانه شناسی و جبرگرایی اقتصادی برقرار کرده است. با عطف توجه
مستمر به روابط قدرت، می توان ماهیت در حال تغییر معنا در گذر زمان را از منظر وی توضیح داد.
هال، سهم کار فوکو در مطالعه ارتباطات را با یک هیجان انقلابی توصیف می کند:
«چرخش استدلالی در علوم فرهنگی و اجتماعی یکی از مهم ترین تغییر جهت گیری ها در
دانش اجتماعی ماست که در سال های اخیر به وقوع پیوسته است.» تا آنجا که من می دانم،
توجه به اصول محوری مطالعات فرهنگی هال، چنین القا می کند که ما همواره صدای فوکو را
در پس زمینه (این مطالعات) می شنویم.
معناسازی
هال در کتاب بازنمایی (Representation) خاطرنشان می سازد که کارکرد اولیه گفتمان «معناسازی» است. بیشتر دانشجویان
ارتباطات با این ایده موافق هستند که واژه ها و سایر نشانه ها متضمن
معنای ذاتی نیستند. به همین دلیل است که در مثلث نشانه شناختی آی. ای. ریچارد،
آن خطی که به موازات پایه، واژه و مرجع آن را به هم پیوند می دهد، بیشتر به صورت نقطه
چین ترسیم شده تا خط کامل. بیان جالب این واقعیت این است که «واژه ها معنا
ندارند; مردم بدان ها معنا می دهند.» هال از ما می خواهد تا قدری جلوتر رفته و سؤال کنیم
که «مردم از کجا معنای موردنظر خود را به دست می آورند؟» علاوه اینکه، انسان ها
مجهز به توان و ظرفیت معناسازی متولد نمی شوند. پاسخ هال این است که مردم معانی
نشانه ها را از طریق گفتمان یعنی از طریق ارتباطات و فرهنگ می آموزند: «فرهنگ،
اساساً به تولید و تبادل معانی ـ یعنی اخذ و اعطای معنی ـ در میان اعضای یک جامعه یا
یک گروه وابسته است. این بیان که دو نفر متعلق به یک فرهنگ اند، به معنای آن است که
آنها جهان را به شیوه های تقریباً مشابه تفسیر کرده و خود را می نمایانند;
و افکار و احساسشان راجع به جهان به شیوه هایی اظهار می شود که توسط یکدیگر
فهم شدنی است.»
هال برای توضیح اینکه معنا از طریق گفتمان
به دست می آید، از خوانندگان خود سؤال می کند که آنها چگونه
می دانند که چراغ قرمز به معنای
«توقف» و چراغ سبز به معنای «حرکت» است. پاسخ
این است که کسانی از سال ها پیش به ایشان چنین گفته اند.
همین فرایند به هنگامی که ما نشانه هایی همچون تصویر صدام حسین، و کمان های
طلایی (golden arches) یا واژه «رفاه» (welfare) را ملاحظه می کنیم،
جریان دارد. در عین حال، برای درک اینکه معنی در گفتمان خلق می شود، این بیان کافی
نیست. ما همچنین باید «منابع» آن گفتمان به ویژه مؤسسان یا «سخنگویان» آن را بررسی
کنیم.
هال، از مطالعه گسترده فوکو در خصوص بیماری
ذهنی، جنسیت و
مجرمیت در دوره های تاریخی متفاوت متأثر بود.
فوکو بر آنچه مردم گفته اند و آنچه نگفته اند و شخصیت
گوینده، متمرکز بود. شاید شما در این ادعا تردید کنید، ولی او کشف کرده
است که در سراسر تاریخ هیچ گاه افراد جامعه، صدا و قدرت یکسان نداشته اند. این ادعا
مطمئناً در آمریکای امروز صادق است. تردیدی نیست که تدترنر (Ted Turner) مؤسس (CNN) قدرت استدلالی بیشتری از من داشته است. با توجه به این واقعیت، من به عنوان
نویسنده یک متن دانشگاهی، به خوبی آگاهم که در شکل دهی به معنا قدرت بیشتری از
دانشجویان خواننده آن دارم.
فوکو در بحث از بیماری ذهنی، دریافت که تعریف دیوانگی
و مؤلّفه های آن و آنچه در خصوص آن صورت می گرفته، به صورت چشمگیری در گذر
زمان تغییر کرده است. افراد قدرتمند به دلخواه خطوط میان بهنجار و نابهنجار را ترسیم
کرده و این تفاوت گذاری به اشکال استدلالی تبدیل شده اند، اشکالی که تأثیرات
واقعی و فیزیکی بر افراد وابسته و متمایل به هر گروه، بر جای گذاشته اند. در گذر
زمان این شیوه های ظاهراً طبیعی و تردیدناپذیر در تفسیر جهان به ایدئولوژی ها تبدیل
شدند; ایدئولوژی هایی که خود را از طریق گفتمان بیشتر دایمی ساخته اند. داشتن حق
معناسازی، به معنای داشتن قدرت برای دیوانه ساختن دیگران است.
کنترل یکپارچه ارتباطات جمعی
هال درصدد بود تا جهت مطالعه ارتباطات را از
قلمروهای تفکیک شده انعکاس یافته در سازمان این متن همچون توسعه روابط، تأثیر و نفوذ
رسانه ها، جنسیت، ارتباطات و غیر آن، تغییر دهد. وی معتقد است که ما باید «فضای» (Atmosphere) یکپارچه کننده ای که این امور در آن به وقوع می پیوندند و خاستگاه
آنها یعنی فرهنگ انسانی را مورد مطالعه قرار دهیم. هال در عین همسویی با نظریه
مارکس، تأکید می کند که اندیشمند ارتباطات باید روابط قدرت و ساختارهای اجتماعی
را نیز بررسی کند. از نظر هال، جدا کردن مطالعه ارتباطات از متن فرهنگی خاصی که
در آن به وجود آمده، و غفلت از واقعیت توزیع نامتوازن قدرت در جامعه، قلمرو ما را
تضعیف کرده و آن را به لحاظ تئوریک کم مایه ساخته است.
هال و سایر مدافعان مطالعات
فرهنگی مایلند تا کانون توجه آکادمیک خود را مستقیماً به شیوه هایی معطوف
کنند که بازنمودهای رسانه ای فرهنگ، نابرابری های اجتماعی را باز تولید کرده، مردم
متوسط کم و بیش فاقد قدرت را در انجام هر کاری حفظ کرده و در درون جهانی یکپارچه و
شیئیت یافته (Commodified) عمل کنند. دست کم در ایالات متحده، حجم عظیمی از
اطلاعاتی که ما دریافت می کنیم توسط مؤسسات ]رسانه ای[ تولید و توزیع می شود. اگر پیچ
تلویزیون خانگی خود را به سمت
(CNN) و فهرست برنامه های آن که متضمن نسخه ای از
«بازی های مصوّر» است، بچرخانید، خانه شما یک محیط مجازی تبلیغ برای رسانه های مختلط
می شود. اول تایم وارنر مالک
(SI) و (CNN) و احتمالا بیشتر
کمپانی های
کابلی هستند که سیگنال ها را به خانه شما می
آورند. اگر هم زمان نرخ های اشتراک بالا نرود، چه تغییری
در مالکیت انحصاری به وجود خواهد آمد؟ هال، پاسخ داده است که کنترل یکپارچه این
قبیل منابع اطلاعاتی ذی نفوذ، از اظهار بسیاری از داستان ها جلوگیری می کند.
وضعیت اسف بار مردم تیمور شرقی نمونه ای از این ماجراست. تا چند سال پیش
که به سختی می شد چیزی راجع به پاکسازی قومی، اجتماع صلح جوی ایسلند و تا حدی گزارش
های مربوط به فجایع تحریم شده اندونزیایی شنید، اخبار عصر ]نیز در خصوص آنها [شکل
نگرفت. این داستان حتی اگر به تفصیل هم گزارش شده بود باز هال مطمئن است که این
گزارش در یک چرخش کاملا همدلانه با مؤسسات چندملّیتی غربی ارائه می شد. موضوع
نهایی برای مطالعات فرهنگی نه چیستی اطلاعات ارائه شده، بلکه مالکیت این اطلاعات
است.
نقش رسانه ها در جنگ خلیج
روبان های زردی که درختان سراسر
کشور را در خلال 1991 آرایش داده بود، یک سرگرمی نمادین مهم برای نشانه شناسان و
محققان درگیر در مطالعات فرهنگی به وجود آورد. با این وجود، آنها تنها تکه ای از یک
موزاییک طراحی شده فعالیت فرهنگی بودند که به صورت عمدی یا غیرعمدی در جهت یک هدف
ایدئولوژیک واحد عمل می کردند. داگلاس کیلنر، یکی از پیشگامان اولیه مطالعات فرهنگی،
برخی از شیوه های مهم و غالباً مغفولی که در آن مجموعه ای از محصولات فرهنگی را
می توان برای تولید حمایت عمومی از ایدئولوژی حاکم به کار گرفت، توصیف می کند. اگر
ما این اثر ]تولید حمایت عمومی از ایدئولوژی حاکم[ را ثبت و ضبط کنیم، نقشه برای
تنظیم و صورت بندی گفتمان این گونه خواهد بود که ابتدا برخی از پیام ها توسط
رسانه های جمعی رمزگذاری شده و سپس توسط مخاطبان رمزگشایی، درون ریزی و مورد عمل واقع
شوند و همه ایده های دیگر نیز مسکوت مانند. هال این را «رمزگذاری هژمونیک» نام نهاده
است. کیلنر معتقد است که این واژه عملکرد واقعی رسانه ها در خلال جنگ خلیج را
توصیف می کند.
بر طبق نظر کیلنر، شبکه های بزرگ تلویزیونی
در تبدیل جنگ به یک صحنه تئاتر مؤثر بودند. تصویرسازی رسانه
ها از جنگ، و تلقّی جنگ به عنوان یک رویداد تلویزیونی
مهم سرشار از نمایش، قهرمانی و آثار ویژه، ترس و نفرت از درگیری همچون از میان
رفتن حیات شهروندان عراقی را از میان برد: «رسانه ها جنگ را به عنوان یک داستان
مهیّج، مجموعه ای از سریال های شبانه تلویزیونی توأم با تضادها، کنش ها و
مخاطرات دراماتیک، خطرناک برای شهروندان غیر نظامی و گروه های متحد، تداوم دهنده
شرارت عراقی های نابکار و پلید و تبلوردهنده قهرمانی های طراحان، تکنولوژی و دستجات
نظامی آمریکایی به تصویر کشیدند.
(CBS) و (ABC) هر دو از ساعات
آغازین جنگ،
آرم «رویارویی نهایی در خلیج» را مورد
استفاده قراردادند... و این رویداد را به عنوان نبرد میان خوب
و بد رمزگذاری کردند. در حقیقت، جنگ خلیج از آغاز، میانه و پایان به عنوان یک
جنگ سینمایی معرفی شد.» احتمالا هیچ تصویری مرتبط تر با جنگ خلیج از تصاویر
شلیک «بمب های هوشمند»ی که از طریق بادکش های تهویه منازل عراقی ها هدف گیری می
شد، وجود ندارد. به موازات پخش مجدد این فیلم کوتاه در خلال جنگ صد روزه، سکانس های
بصری بر تفوق تکنولوژی نظامی آمریکا و دقت موشکافانه جنگ مدرن تأکید می کرد.
کیلنر خاطرنشان می سازد که این تصاویر فواید مختلفی برای رمزگذاری ایدئولوژیکی حاکم
داشته است. اصولا تماشای این قبیل تحرکات تسلیحاتی در صحنه، با دقت و سرعت عمل فوق
العاده آن، بیننده را متأثر کرده و هدف واقعی سلاح یعنی نابودی اشیا و مردم را پنهان می
سازد.
تصویر بمبی که ساختمان را به ویرانه تبدیل
می کند، با هدف
القای تفوق ذاتی ارتش آمریکا و حماقت مضحک
ارتش عراق که سعی در مقابله با آن دارد، رمزگذاری می شود.
نمایش های پیاپی تسلیحات پیچیده در صحنه، دقت و توجه را از «اخلاق» جنگ منصرف
کرده و در عوض به زیباشناسی تاکتیکی آن معطوف می سازد. کیلنر معتقد است که دلخوش
کردن به یک نظام تسلیحاتی کارآمد بسیار آسان تر از درگیر شدن در سؤال
پیچیده در خصوص مجاز بودن یا نبودن کاربرد این سلاح هاست. آنها به هنگام انفجار،
آرام و خنک به نظر می رسند. آنها از آن ما هستند.
قطع نظر از موضوع اخلاقی ذاتی کاربرد
یک گزینه نظامی، قاب رسانه ای این داستان را می توان برای جنگ آفرینی
طراحی نمود. کیلنر مدعی است که رسانه های آمریکایی به جای ارائه توصیف عینی از خطوط
مقدّم جنگ، خود را کنار کشیده و به «تبلیغات چی های فعال» نیروهای ائتلافی تبدیل
شدند. شکل داستانی مناسب آن، رویارویی نهایی ساده انگارانه «مردان خوب در مقابل
مردان بد» بود. البته، این تصویر مستلزم خلق قهرمانان و نابکاران بود و صنایع فرهنگ،
بیشتر، مایل به ایفای نقششان بودند.
هال از تمایل رسانه ها به «کالایی
کردن» آنچه ارائه می کنند سخن گفته است و جنگ خلیج نیز از این قاعده مستثنا نبود.
کیلنر خاطرنشان می سازد که جنگ خود فی نفسه یک کالای سودمند است. نرخ بالای درآمد
ناشی از تولید آگهی تبلیغات فزاینده بازرگانی و تی شرت ها، آرم ها، دشنه های بزرگ،
اسباب بازی ها، ویدئوها و حتی روبان های زرد که در خلال دو هفته به فروش رسید.
بیشتر کالاها متضمن هیچ نوع برچسب نژادی صریح و ظریفی نبودند. یکی از تی شرت ها، مرد
عربی را سوار بر شتر در حالی که هواپیماهای نظامی از بالای سر او پرواز می کردند،
نشان می داد. عنوان (تی شرت) می گفت: «من 10 هزار مایل برای دودکردن یک شتر پرواز
کرده ام.» این متن ها، تصویرها و رفتارها مجموعا گفتمانی را به وجود آورند که مخالفت با
جنگ به عنوان یک امر ناخواسته راشکل می داد. یک «آمریکایی خوب» بودن، به حمایت از
این گروه ها وابسته بود. هال به این فرایندهای رسانه ای به عنوان «گفتمان های
ایدئولوژیک تصنعی» ارجاع می دهد. اثر عملی این امر، محدود ساختن طیف گزینه هاست و این
گزینه های محدود در ظاهر شبیه همه مواردی است که همواره می تواند وجود داشته باشد.
پوشش رسانه ها پس از 11 سپتامبر ـ اندوه
تصنعی
در شب 11 سپتامبر، یک دهه پس
از جنگ خلیج، دو تن از چهره های رادیو ـ تلویزیونی (ABC) دان رادر و تد
کوپل سؤالی را مورد بحث قرار دادند که در ذهن بسیاری از آمریکاییان وجود داشت.
سؤال این بود که چرا برخی مردم آنچنان از آمریکا نفرت دارند که از قتل عام های
تروریست ها خوشحال می شدند؟ هر دو مفسّر از مأموریت های گسترده در آسیا، آفریقا و
خاورمیانه سخن گفتند; مأموریت در میان مردمی که در عین ابتلا به فقر ملموس، تنها ثروت،
قدرت و گردن فرازی آمریکایی را مشاهده کرده اند. حدود پانزده دقیقه، این دو تحلیلگر
برجسته اخبار داخلی به شیوه ای عیب جویانه و با دقت و تعمق در خصوص محرومیت ها و
درماندگی های ریشه دار و گسترده در دو سوم جهان سخن گفتند. آنها از انگاره سازی
مردان خوب در مقابل مردان بد که از سایر کانال ها شنیده می شد، اجتناب کردند. این
مطمئناً گفتمان ایدئولوژیک تصنعی هال که در خلال جنگ خلیج بخ وقوع پیوست، نبود. این موضوع
به یک صحنه آرایی یک شبه تبدیل شد. یک هفته بعد رادر در «نمایش دیوید لیترمن»
ظاهر شد و چیزی شبیه وفاداری غیرمشروط به پرزیدنت جورج دابلیو بوش و «جنگ علیه
تروریسم» اظهار کرد: «دیوید! من نمی توانم عمیقاً احساس کنم که این زمان، زمان ماست و من
در خصوص آن، چیزی توصیه نمی کنم جورج بوش رئیس جمهور است. اوست که تصمیم می گیرد و
شما به عنوان یک آمریکایی خوب می دانید که او هر کجا که از من بخواهد تا برنامه
سازی کنم، به مجرد گفتن اجابت خواهم کرد. کمی بعد از حمله، دو تا از روزنامه نگاران
کمتر شناخته شده، بوش را به خاطر شیوه و روش اتخاذ شده، مورد انتقاد قرار دادند.
یکی از آنها گفت: بوش «سمج و بچه» به نظر می رسد، و دیگری موضوع را با توصیف رئیس
جمهور از واکنش آمریکا به تروریسم تحت عنوان «جنگ صلیبی» مطرح کرد. در عین حال، هر
دو مفسّر بلافاصله از صراحت لهجه و رک گویی خود عذرخواهی کردند. از ماه بعد، دیگر
هیچ گاه کلام دلسردکننده ای شنیده نشد.
احتمالا غیرمعمول ترین دستاویز وطن پرستانه
پس از واقعه تروریستی 11 سپتامبر این بود که رئیس جمهور بوش عشق به وطن را با پول
معادل قرار داد. او پیشنهاد کرد که این زمان، فرصت بسیار مناسبی به ویژه برای
فروش یک ماشین جدید است; عبارتی که انتظار می رفت در آگهی های تجاری
اتومبیل زیاد به کار برده شود. این توصیه چه به عنوان یک دستاویز میهن پرستانه و
چه به عنوان یک سرمایه گذاری صفر درصدی، موجب شد تا فروش ماشین جدید در اولین ماه
پس از این واقعه، 31 درصد افزایش یابد. مجدداً تأکید می کنم که هیچ شبکه خبری،
پیوند اداری سؤال برانگیز میان خرید مصرف کننده و وطن پرستی را نشان نداد. اما جورج
کارلین هنرپیشه کمدی، مخاطبان «نمایش امشب» را با این بیان خنک به خنده سخریه
آمیز واداشت: «بیرون برو و کمی جواهر و یک ماشین جدید بخر، وگرنه تروریست ها پیروز می
شوند.»
چگونه رسانه های چندگانه دارای نمایندگی های
مختلف، سخن
گفتن از یک واقعه مهم با یک صدای در ظاهر
انفرادی، به پایان رساندند؟ با توجه به تصویرهای مشترک ملّی
از سوراخ شدن برج های دو قلوی مرکز تجارت جهانی توسط هواپیماها و در
نتیجه، فروپاشی ساختمان ها و مقبولیت و پذیرش 95 درصدی واکنش رئیس جمهور، تصمیم هر
یک از ویراستاران خبری ساده به نظر می رسید. با این وجود، هال معتقد است که
رمزگذاری هژمونیک اگرچه در طی این دوره اتفاق افتاد، اما یک طرح آگاهانه نبود. الکساندر
کوک برن در قطعه ای از داستان خود که در «لوس آنجلس تایمز» به چاپ رسید، می نویسد:
«زمانی که پدرم در دهه 1920 به عضویت تایمز لندن درآمد، از دایی اش که در هیأت
مدیره تایمز حضور داشت، پرسید: چه کسی واقعاً سیاست تایمز را مشخص می کند. دایی او
پاسخ داد: فرزندم! سیاست تایمز لندن توسط کمیته ای تعیین می شود که هیچ گاه تشکیل
نشده است.»
مخاطبی سر سخت و لجوج
این حقیقت که رسانه ها، تفسیری
ترجیحی از رویدادهای انسانی به دست می دهند، نشان نمی دهد که مخاطب، ایدئولوژی
ارائه شده را کاملا «می پذیرد.» من گاه از روبرت فروست، شاعر انگلیسی جدید پس
از تکمیل آخرین بند شعر معروفش: «در یک غروب برفی بر روی چوب ها توقف کن» «این چوب
ها دوست داشتنی، ناپیدا و ژرف اند، من قول داده ام تا آنها را حفظ کنم و مایل ها
قبل از آنکه خواب بر من غلبه کند، بروم; و مایل ها قبل از آنکه خواب بر من غلبه کند
بروم» شنیدم که با عصبانیت می گفت: «برخی مردم فکر می کنند که من در اینجا از مرگ
سخن گفته ام، در حالی که چنین نیست.» با این وجود، اشعار نیز همچون نمایش های رسانه
ای، حیات خاص خود را دارند. من قطع نظر از اظهارات شاعر، این شعر را با ارجاع به
الزاماتی که قبل از مرگ با آن مواجه هستیم، تفسیر می کنم. هال این احتمال را مطرح
می کند که افراد ضعیف و فاقد قدرت ممکن است در مخالفت با ایدئولوژی حاکم، و تعبیر
پیام ها به شیوه ای سازگارتر با علایق و منافع اختصاصی شان به یکسان سرسختی نشان
دهند. او سه گزینه ذیل را رمزگشایی می کند:
1. عمل کردن در درون رمز غالب. رسانه ها پیام
را تولید و توده ها آن را مصرف می کنند. مخاطب منطبق با «خوانش ترجیحی»
می خواند.
2. کاربرد یک رمز قابل گفتوگو. مخاطب هرچند
ایدئولوژی غالب
را در کل می پذیرد، اما با کاربرد آن در
موارد خاص مخالفت میورزد.
3. جانشینی یک رمز مخالف. مخاطب
نوعی سوگیری تثبیت شده را در نمایش رسانه ها مشاهده می کند و تلاش سازمان یافته
برای اسطوره زدایی از اخبار را افزایش می دهد.
هال با عطف توجه به همه کانال
های ارتباط جمعی در خدمت ناخواسته به ایدئولوژی حاکم، به سختی باور دارد
که مردم فاقد قدرت بتوانند این نظام را تغییر دهند. (بدبینی روشن فکرانه).
با این وجود، او مصمم است تا هر کاری را که می تواند برای افشا و تغییر ساختار
واقعی رسانه ها انجام دهد (خوش بینی آرمانی). هال در خصوص توانمندی مردم برای
مخالفت با رمز غالب، واکنش مثبتی نشان داده است. او توده ها را به عنوان ساده لوحان
فرهنگی که به سادگی توسط کنترل کنندگان رسانه ها دست کاری می شوند، ملاحظه نمی کند،
در عین حال، نمی تواند زمان و مکانی را که این مقاومت در آن به ظهور می رسد، پیش
بینی کند.
هال به پیروزی مختصر ناشی از فعالیت در قالب
کشمکش های سازمان یافته برای تأیید اینکه سیاه زیباست، استناد
می کند. میراث مردم آفریقا با مخالفت بیشتر با واژه
«سیاه» (black) به جای «سیاه پوست» (Negro) یا «رنگین پوست» (Colored) در دهه 1970 به چیزی ارزش و اعتبار داد که زمانی یک ننگ نژادی تلقّی می شد.
کاربرد هویت آفریقایی ـ آمریکایی توسط جیس جکسول تلاشی مستمر برای کنترل کاربرد نمادهاست.
این موضوع، آن گونه که برخی ادعا کرده اند یک موضوع صرفاً معناشناختی نیست.
اگرچه، در هیچ یک از این گزینش های نژادی چیز ذاتاً مثبت یا منفی ای وجود ندارد،
اما تفاوت معانی ضمنی مهم اند; زیرا آثار واقعی دارند. تلاش مشابهی نیز برای تغییر
واژه «جامائیکایی» صورت پذیرفت. زمانی که هال به انگلستان رفت، این واژه حاوی احساس
مهاجر بودن بود; اما امروزه نوعی احساس رمانتیک و ]شراب[ رام، کوکائین، و موسیقی
ریگا را تداعی می کند. نبرد ایدئولوژیک، کشمکش برای تسخیر و تصرف زبان است. هال این
نبردها را در حواشی جامعه می دید که هیچ گاه با نبرد معناشناختی جاری در قلمرو
فعالیت رسانه ها، به یک سطح مساوی نخواهند رسید.
نقد: چگونه درستی موضع هال را بشناسیم؟
مارشال مک لوهان در کار اولیه خود، به خوبی
از تلویزیون انتقاد کرده است. هال، مک لوهان را به تلاش برای تأیید رسانه ها
در سال های آخر عمرش متهم می کند. وی موضع نهایی مک لوهان
را به عنوان یک عقب گرد نادرست و تجویزکننده مطلق
برنامه های رسانه ها توصیف کرده است; او در عین حال، از بسیاری از نتایجی که
مک لوهان به سختی بدان دست یافته، تمجید کرده است. هیچ کس، تاکنون استوارت
هال را به خاطر بی مهری به ایدئولوژی حاکم بر جامعه غرب نکوهش نکرده است. در هر
حال، سؤالات زیادی در خصوص خرد به انجام رساننده دانش، تحت یک عنوان ایدئولوژیک
مطرح است.
آیا این سنخ تعهدات ارزشی صریح ناگزیر
یکپارچگی پژوهش
را به خطر نمی اندازد؟
جنرال. سی. ایورت کوپ جراح قدیمی از اینکه
پژوهش گران برجسته و حرفه ای همواره نتیجه می گیرند که
سقط هیچ گونه زیان روان شناختی برای مادر ندارد تأسف
می خورد; با اینکه روان شناسان حرفه ای قاطعانه کشف کرده اند که سقط آثار سوء
عاطفی دراز مدتی بر جای می گذارد. تعجبی ندارد که یافته های
مؤسسه تجاری
(Enterprise) محافظه کار آمریکایی مستقر در واشنگتن دی
سی، به لحاظ اقتصادی
بسیار متفاوت از نتایج به دست آمده توسط
مرکز مطالعات فرهنگی معاصر تحت مدیریت هال باشد. زمانی که
کپرنیک به صورتی باورنکردنی، به این اندیشه رسید که زمین مرکز جهان نیست،
حقیقتی که در نتیجه تحقیقات به اثبات رسید، متمایز از آن چیزی بود که ما تاکنون
فکر می کردیم. چنین به نظر می رسد که هال این تمایز را مبهم ساخته است.
آیا تحلیل هال از فرهنگ بر کار مطالعات
فرهنگی دیگر یا نظریه های انتقادی برتری دارد؟ چنین به
نظر می رسد که بدون داشتن یک معیار صدق، هیچ شیوه قابل اعتمادی برای
ارزیابی کیفیت نقد رسانه ها وجود ندارد. نتایج یک پژوهش شخصی همچون سایر نتایج ارزشمندند.
هال قلمرو ارتباطات جمعی را با شناسایی ایدئولوژی های پنهان به خوبی بررسی
کرده، با این وجود، هیچ مبنایی برای ترجیح یکی بر دیگری به دست نداده است. الهیات
آزادی بخش در آمریکای لاتین، هرچند به بسیاری از نتایج مارکسیستی مشابه دستاوردهای
هال، دست یافت; اما این جنبش تعلّق خاطر حضرت مسیح به توده های محروم را اعتبارساز
نهایی خویش ذکر می کرد. هال هیچ مرجعی به دست نمی دهد که آیا پذیرش تحلیل های
فرهنگی او یک کنش اعتقادی یا یک ترجیح شخصی است.
بیشترین سهم مثبت هال در مطالعه ارتباطات
جمعی، تذکر همیشگی اوست که سخن گفتن از معنا بدون ملاحظه همزمان قدرت بی
فایده است. کلیف کریستین، مدیر مؤسسه پژوهش های ارتباطاتی در دانشگاه ایلینویس
و نویسنده برجسته در حوزه اخلاق رسانه ها، با هال موافق است که وجود یک وضعیت
ارتباطاتی ایده آل بدون وجود چرخه های قدرت، یک افسانه است.
کریستین در عبارت خود پیرامون
مقاله هال تحت عنوان «ایدئولوژی و نظریه ارتباطات» که من آن را در فهرست پژوهش
های درجه دوم ذکر کردم، مبالغه کرده است. وی می گوید: مقاله هال همچون تاج
محل، یک شاهکار هنری است که علاقه مندان را به سوی خویش می خواند.
استوارت هال، جاذبه فوق العاده ای ایجاد کرد
و پیروان زیادی را به دنبال
خود کشید. ساموئل بیکر، رئیس دپارتمان
مطالعات ارتباطاتی در دانشگاه لوا، خود را به عنوان یک تجربه گرای
شیفته توصیف کرده و و با زبانی طعن آمیز می گوید: هال از ایدئولوژی حاکم بر
مطالعات ارتباطاتی انتقاد کرده، با این وجود او «خود احتمالا برجسته ترین یا
مؤثرترین چهره مطالعات ارتباطاتی معاصر شمرده می شود.»
سؤالاتی برای عمق بخشی به توجه خواننده
1. هژمونی یک واژه معمولی و شناخته
شده در ایالات متحده نیست. شما چگونه معنا و مضمون این واژه را برای دوست خود توضیح
می دهید؟ آیا استعاره یا تمثیلی سراغ دارید که بتواند این مفهوم انتقادی را روشن
سازد؟
2. ماهیت انتقاد هال از «دانش رسانه های
آمریکایی» چیست؟
3. هال این موضع را بسط داده است که رسانه ها،
ایدئولوژی حاکم بر فرهنگ ما را رمزگذاری می کنند. اگر شما با
این نظر موافق نیستید، او چه شاهدی می تواند ارائه کند تا شما را متقاعد
سازد که حق با اوست؟ و شما چه شاهدی می توانید برای طرد استدلال او مطرح کنید؟
4. چشم انداز نشانه شناختی رولاند بارت چه
شباهت ها و چه تفاوت هایی با مطالعات فرهنگی هال
دارد؟
1ـ این مقاله ترجمه فصل بیست و پنجم از کتاب
ذیل است:
Emory A. Griffina, A First Communication Theory, Fifth edition, New York: McGraw- Hill,
2003. pp. 366-377.
دروغ، بخشی از تاکتیکهای جنگ روانی محسوب میشود. در فریب با
استراتژی دروغ بزرگ، کوشش میشود تا مخاطب مورد نظر، به سمت یک فضای روانی متفاوت
با واقعیت سوق داده شود. این فضای درونی باید به گونهای باید ساخته و پرداخته شود
که گروه هدف بدون ابزار مقاومت، در آن فضا قرار گیرد و مفاهیم و علائم انتقالی،
مورد قبول و پذیرش او باشد.
از دیدگاه روانشاسی، فردی که در حال منازعه با دشمن است، همواره میکوشد تا خود
را در موضع هوشیارانه و غالب نسبت به او قرار دهد؛ زیرا، احساس میکند که هر لحظه
از ناحیه دشمن در معرض خطر قرار دارد و طبیعی است که در برابر هر حرکت و رفتار او
نیز حساس باشد و در نتیجه، در مقابل آنها مقاومت کند؛ بنابراین، هنر تاکتیک فریب،
شکستن این مقاومت در حریف یا دشمن است و البته، تردیدی نیست که این عمل با ظرافت و
با دقت خاصی انجام میشود و بیشتر به تجربه و شناخت مجری طرح از گروه هدف بستگی
دارد، به منظور روشن شدن بحث و برای نمونه، چند دروغ بزرگ، که در راستای منحرف
کردن ذهن گروههای هدف و دیگر دولتها آمده است، ارایه میشود.
حمله به ایستگاه رادیویی گلیویتس
در تاریخ 10 آگوست سال 1939، وزارت تبلیغات رایش سوم، برای فراهم آوردن مقدمات
حمله آلمان نازی به لهستان، در مورد تهیه گزارش درباره کشور یاد شده، اینگونه
توصیه کرد: «از امروز، باید اخبار وحشتانگیز موثق با تیتر درشت در صفحه اول
روزنامهها چاپ شود».
در همین ارتباط، به تمامی جراید دستور داده شد که خود را به منظور انتشار اخبار
ویژه برای روز 1 سپتامبر، یعنی روز حمله به لهستان و پیرو آن، آغاز جنگ جهانی دوم،
آماده کنند. روزنامههای آلمان نیز بلافاصله پس از این دستور خبری را منتشر کردند
مبنی بر اینکه لهستان شب گذشته برای نخستین بار، با نیروهای سازمان یافته خود به
تمامیت ارضی ما (آلمان) تجاوز کرده است و به همین دلیل نیز ارتش آلمان از ساعت
5:25 شلیک متقابل را آغاز کرده است. در واقع، آلفرد نایوکس فرمانده واحد ضربت
سازمان اس.اس دستور داشت تا با ملبس شدن به اونیفورمهای لهستانی، به فرستنده گلیویتس
حمله کند. وی گفته بود: «مطابق دستور، ما ایستگاه رادیویی را گرفتیم، نطقی به مدت
سه تا چهار دقیقه از طریق یک فرستنده اضطراری ایراد کردیم و پس از شلیک چند گلوله
با سلاح کمری، محل را ترک کردیم».
حمله کره شمالی به کره جنوبی
در تاریخ 25 ژوئن سال 1950، یعنی روز آغاز جنگ دو کره یک عضو مهم ارتش آمریکا
اعلام کرد: «ماجرای جالبی اتفاق افتاده است. کره شمالی به کره جنوبی حمله کرده
است.» بلافاصله پس از انتشار این خبر و در همان روز، بمبافکنهای آمریکا، شهر
پیونگیانگ، پایتخت کره شمالی را با فرو ریختن سیصد بمب، بمباران کردند. به دنبال
این اقدام، که بدون فرمان مستقیم و رسمی و تنها به دلیل جایگاه تک قطبی رسانههای
آمریکا صورت گرفت، عملیات روانی بیسابقه ایالات متحده علیه دولت کره شمالی آغاز
شد.
سینمای هالیود نیز دو روز پس از آغاز جنگ، فیلم نبرد کره را در سه هزار نسخه تکثیر
و به بازار عرضه کرد. تا مدتها به خطا ادعا میشد که کره جنوبی حمله کرده است، در
حالی که واقعیت این چنین نبود و آمریکا از غیبت روسیه و چین استفاده کرد تا در
شورای امنیت سازمان ملل متحد، قطعنامهای را علیه حمله ظاهراً مسلحانه کره شمالی
به کره جنوبی تصویب کند.
حادثه کشتار نوزادان نارس در جنگ خلیج فارس
در سال 1990، دولت آمریکا کوشید تا با بیاعتبار کردن صدام حسین، دیکتاتور عراق،
جو منفیای را که در میان شهروندان خود و افکار عمومی جهان (جامعه بینالملل) علیه
سیاستهای یک جانبهگرایانه آمریکا در خلیج فارس ایجاد شده بود، تغییر دهد. در این
راستا، در روز10 اکتبر سال 1990، یعنی سه ماه پیش از آغاز جنگ، گزارشی به نقل از
دختر پانزده سالهای به نام نیره، منتشر شد؛ بنابراین گزارش، سربازان عراقی در یک
بیمارستان، نوزادان نارس را از دستگاههای نگهداری آنها خارج کرده، روی زمین سرد
انداخته و باعث مرگ آنها شده بودند. این ماجرا خشم و انزجار جهانی را باعث شد.
جورج بوش پدر، که درآن زمان، رئیس جمهور آمریکا بود، تقریباً در هیچ یک از سخنرانیهای
خود، از ذکر حادثه احتمالی کشته شدن این 312 نوزاد خودداری نکرد، این عملیات روانی
در حالی انجام شد که گزارش مزبور کاملاً دروغ بود. نیره در اصل، دختر سفیر کویت در
ایالات متحده بود و ماجرای کشتار نوزادان نارس کاملاً ساختگی بود. نکته در خور
توجه این که هماکنون، دولت ایالات متحده همان شرکت تبلیغاتیای را که این خبر را
منتشر کرد برای جنگ روانی به خدمت گرفته است.
طرح نعل اسب شارپینگ
با آغاز جنگ یوگسلاوی در 24 مارس سال 1999، دولت ائتلافی آلمان متشکل از حزب
اس.پ.د (سوسیال دموکراتها) و سبزها، گرفتار وضعیت وخیمی شد. بیشتر مردم آلمان در
برابر جنگ موضع بدبینانه و مخالفی را اتخاذ کردند. در این شرایط، ناگهان شارپینگ
طرح نعل اسب را ابداع کرد تا سیاست تبعید دولت میلوشویچ را تأیید کند. وی به بهانه
پیشگیری از کشتار دسته جمعی قریبالوقوع آلبانیاییهای کوزوو، و حفظ حقوق بشر، با
اصرار فراوان و مظلومانه خواستار اعزام نیروهای ارتش آلمان به منطقه شد. این
درحالی بود که طرح نعل اسب هیچگاه به طور واقعی وجود نداشته است و جعلی بودن این
خبر، یکسال پس از پایان جنگ در مارس 2000، در روزنامه اعلام شد.
بن لادن باید هر چه زودتر دستگیر شود
آمریکاییان پس از اشغال افغانستان، دخالت خود در این کشور را با استدلال دستگیری
هر چه سریعتر بن لادن توجیه کردند. در حالی که هیچگونه مدرکی دال بر مجرمبودن
وی نداشتند. این درحالی بود که بن لادن مولود سازمان جاسوسی آمریکا سی.آی.ای بود و
زمانی لقب تروریست گرفت که با شبکه تروریسستی القاعده امنیت داخلی آمریکا را مورد
تهدید قرار داد. پس از این دوران بود که ناگهان در آمریکا، بحث درباره جنگهای نوین
اهمیت یافت و چنین عنوان شد که این استراتژیای علیه بنیادگرایی است که از پایان
دهه 90، علیه گسترش زمینههای انقلاب بینالمللی اجرا میشود.
خرید اورانیوم
برای نخستین بار، در سخنرانی بوش در 28 ماه ژانویه سال 2003 اعلام شد، ضمن آنکه که
عراق مقادیر زیادی اورانیوم را برای ساخت بمبهای اتمی از نیجریه خریداری کرده است.
سازمان امنیت انگلیس را نیز، منبع اطلاعات خواند، در حالی که اکنون، روشن شده است،
سیا یکسال پیش، شایعه این خرید را رد کرده و در 7 ماه مارس سال 2003، محمد
البرادعی، رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اعلام کرد که اوراق تقلبی در این
مورد کشف شده و حتی سرلوحه کاغذ نیز جعلی و به راحتی قابل تشخیص بوده است.
دروغ بلر
در 24 ماه سپتامبر سال 2002، بلر طی یک سخنرانی، رژیم عراق را به ساختن نوعی از
سلاحهای کشتار جمعی متهم کرد که در عرض 45 دقیقه قابل استفاده هستند. در حالی که
اکنون گفته میشود این ادعا به کلی دروغ بوده و یک کارمند سازمان امنیت انگلیس فاش
کرده که چنین اطلاعاتی اصلاً پایه و اساس نداشته است.
دروغ بوش
در 19 ماه ژانویه سال 2001، بوش توضیح داد که عراق به سلاحهای کشتار جمعی دست
یافته است؛ موضوعی که آن را دلیل اصلی آغاز جنگ علیه عراق مطرح کرد، در حالی که تا
به امروز، با وجود جستجوی گسترده ارتش آمریکا و انگلیس در عراق، هیچگونه نشانهای
دال بر درستی این ادعا یافت نشده است.
دروغ القاعده
ریچارد پل، مشاور پنتاگون، مدعی بود که احمدالعانی یکی از اعضای برجسته القاعده در
ماه آوریل سال 2001، در پراگ با محمد عطا از هواپیماربایان انتحاری عملیات 11
سپتامبر ملاقات کرده است. در حالی که اکنون ثابت شده که بین صدام و القاعده هیچگونه
همکاری وجود نداشته است. در پاییز 2002 دولت آمریکا مطلع شد که چنین ملاقاتی بین
محمدعطا و العانی نیز وجود خارجی نداشته است. العانی در دوم ماه جولای سال 2003 در
عراق دستگیر و منکر چنین ملاقاتی شده است.
دولتهای بزرگ برای تهییج افکار عمومی و همسو کردن دیگر کشورها برای حمله به کشور
هدف رسماً دروغ میگویند. تاریخ معاصر جهان موارد فراوانی از این گونه دروغپردازیها
را به یاد دارد. به نظر میرسد توسل به این شیوه برای آغاز یا مدیریت جنگ به سنت
دیپلماسی قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.
حجت الله مرادی
منبع: Anti War
نویسنده تهیه و تنظیم حیدر فضل ا.. تبار ا ع س ساصد
چقدرتمندان بویژه نظام سلطه در طول تاریخ از روش های گوناگونی به منظور تحمیل اراده خود بهره برده اند که یکی از این ابزار ها کاهش و تخریب روحی ملتها از طرق مختلف است . جنگ روانی با هدف
قرار دادن اندیشه یا بینش ، عقل و در نهایت اراده مخاطبان و نوع رفتار آنها در زمره خطرناکترین ابزار ها قرار دارد . جنگ روانی با توجه به انقلاب ارتباطات و گسترش روز افزون وسایل ارتباط جمعی حربه ای است که به کمک آن برخی قدرت ها با مردم کشورهای هدف ارتباط برقرار کرده و بر افکار و خواسته ، نگرش ها و رفتار های آنها تاثیر می گذارند . نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران پیوسته از بدو تاسیس آماج جنگ روانی قدرتهای استکباری بوده و هست .
اصطلاح جنگ روانی در جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن در کشور امریکا رواج یافت . جنگ روانی از واژههایی است که تاکنون تعاریف متنوع و گوناگونی بر اساس شرایط استفاده از آن ارائه شده است. ارتش امریکا در مارس 1955 در آییننامه رزمی خود تعریفی جالب از جنگ روانی در عرصه بینالمللی ارائه کرد .
«جنگ روانی استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن تأثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بیطرف و یا گروه های دوست به نحوی که پشتیبانی برای برآوردن اهداف و مقاصد ملی باشد».
تعریف جامع تر از جنگ روانی :
« عبارت از فرایند بهره برداری صحیح و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اقدام هایی که هدف اصلی آن نفوذ در عقاید ،احساسات ، عواطف ، تمایلات و رفتار مخاطبان ( افراد دشمن ، بیطرف و هم پیمان ) و تاثیر گذاری برآنان برای دستیابی به اهداف و مقاصد ملی باشد »
وظیفه عمده جنگ روانی از دیدگاه نظام سلطه
وظیفه جنگ روانی ، تحمیل اراده ما بر اراده دشمن به منظور حاکم شدن براعمال آنان است از راه های غیر از راه نظامی و وسایلی غیر از وسایل اقتصادی . طرفداران این نظریه معتقدند که جنگ روانی شامل هر عملی می شود که دشمن را وادار به خارج ساختن افراد و تجهیزات خود از عرصه فعالیت در جبهه کند و او را مجبور سازد تا افراد سلاح خود را برای آمادگی جهت مقابله به حمله ای که صورت نخواهد گرفت ، درگیر کند طرفداران این نگرش اغلب بر این باورند که تبلیغات جزء اصلی و اساسی جنگ روانی است نه همه آن.
- اهداف جنگ روانی
در تدوین یک جریان خبری با استفاده از اصول جنگ روانی آنچه لازم است در ابتدا مورد توجه
قرار گیرد اهداف جنگ روانی است که عبارتند از :
• از بین بردن امید نزد مخاطبان، کشور و یا جناح مقابل
• بی اعتمادی نسبت به رهبران کشور یا جناح مقابل
• شکاف در بین جامعه مخاطب
· مرعوب کردن مسوولان و نخبگان ، تضعیف اراده عمومی ، تلقین مکرر مطالب غیر واقعی برای تغییر درک مردم از واقعیات جامعه ، تضعیف اعتماد به نفس مردم ، سست کردن وحدت مردم و مسوولان و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی ، سیاسی از جمله اهداف جنگ روانی دشمنان ملت مسلمان است
· ایجاد جنگ روانی یکی از اهداف اصلی و استراتژی نظام سلطه در میدان ناتوی فرهنگی است که می تواند در ضایع کردن توان وانرژی ملل جهان موثر باشد .
- مهترین ابزارهای جنگ روانی
تلویزیونها، رادیوها، خبرگزاریها، مطبوعات ، سایتهای خبری ، پست الکترونیک
مهمترین مخاطبان جنگ روانی نیز عبارتند از:
1_ مردم 2 _ احزاب 3 _ سیاستمداران
4 _ گروهها، سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی
5 _ دولتها 6 _ سازمانهای بین المللی
در طول دو سال اخیر، برخی از مهمترین سناریوهایی که به طور همزمان و به منظور اعمال
جنگ روانی علیه ایران صورت گرفت عبارت بودند از:
• سناریوی تهدید آمیزبودن ایران برای ملل جهان و این که دستیابی ایران به انرژی هسته ای تهدیدی برای همه کشورهای جهان است .
• سناریوی ارعاب و تهدید ایران با انتشار محتوای بالای رسانه ای در خصوص امکان حمله آمریکا و یا اسرائیل به ایران .
• سناریوی تشویق ایران به مذاکره مستقیم با آمریکا .
• سناریوی دشمن سازی از ایران برای اعراب و ترغیب ملل عرب و مسلمانان برای مقابله با ایران .
• محک زدن ایران به شیوه های مختلف، به منظور دریافت این نکته که آیا ایران به خواست 5+1 درمورد برنامه هسته ای اش تن می دهد یا خیر؟
• سناریوی هالوکاست و پیگیری سناریوی تهدید آمیزبودن اندیشه دولت ایران برای ملل جهان حتی فارغ از دستیابی این کشور به انرژی هسته ای
• سناریوی اتصال برنامه هسته ای ایران به کره شمالی و بهره گیری ایران از عملکرد هسته ای کره شمالی به نفع پرونده هسته ای خود
• سناریوی هلال شیعی
• سناریوی تهدید سنی ها با گسترش تعداد و نفوذ شیعیان
در منطقه تحت حمایت ایران
- راهبردهای اساسی جنگ روانی
طراحان جنگ روانی ، نبرد خود را بر تبلیغات استوار کردهاند . هدف آنها تاثیرگذاری بر عقاید افراد و یا جامعه موردنظر میباشد . جنگ روانی از همه تاکتیکهایی که یک عامل تبلیغاتی انجام میدهد، بهره می برد . این عوامل سعی میکنند افکار عمومی طرف مقابل را به تسخیر کشانده و از شیوههای زیر حداکثر استفاده را به نمایند . مدیران و طراحان خبری پیش از هر چیز ، باید مخاطب خود را به خوبی مورد شناسایی قرار داده و از طریق روشهای روانشناسی اجتماعی ، میزان تاثیری را که هر یک از تاکتیکهای جنگ روانی می توانند ایفا کنند را پیدا نمایند . تاکتیکهای جنگ روانی بسیارند و متناسب با شرایط روز، در حال گسترش و رشد روز افزون هستند.
- برخی از مهمترین تاکتیکهای جنگ روانی
الف ) فریب : یکی از راه کارهای تاثیر گذار برای مخاطبان دادن اطلاعات دروغین و جهت دار یا تصویر وارونه از وقایع است که اغلب با ارائه و نمایش قسمت هایی از واقعیت یا برگزیده ای از آنها این امر تحقق می یابد .
ب ) تخدیر : در این روش متخصصان جنگ روانی برای کند و متوقف کردن رفتار مخاطبان ، پشتوانه احساسی _ عاطفی انها را نشانه می روند و شور احساس حاکم بررفتار انها را به تدریج کم رنگ و زائل می کند .
ج ) تشجیع : برخلاف روش قبلی یعنی تخدیر ، در این روش متخصصان جنگ روانی باید شور شوق و تلاش و حرکت به سوی هدف مطلوب را در مخاطبان برانگیزند و عواطف و احساسات و رفتار آنها را تقویت کنند .
د ) تطمیع : مخاطبان برای دستیابی به هدف اصلی خود ناچارند برخی از اهداف فرعی را فراموش و برخی امتیازات را رها کنند . متخصصان جنگ روانی با شناخت و آگاهی از این مهم می کوشند اهداف قابل دسترسی بی درد سری را به مخاطبان پیشنهاد کنند و یا برای آنان پاداش در نظر بگیرند .
ه ) ارعاب : یکی از روش های موثر و کارامد استفاده ازارعاب توسط طرف های متخاصم و درگیر است . استفاده از حربه تهدید و ایجاد رعب و وحشت میان نیروی های درگیر به منظور تضعیف روحیه و سست ساختن اراده آنها است .
و) تحریک : انجام اقداماتی است که برروی حالات و رفتار مخاطبان تاثیر می گذارد . در این روش متخصصان جنگ روانی با ارائه پیام ها و اطلاعاتی آگاهی دهنده ، به تحریک احساسات مخاطبان می پردازند و آنان را به سوی تحقق اهداف مطلوب نظر خود سوق می دهند .
ح ) سانسور
سانسور عبارت است از حذف عمدی موادی از جریان عبور آگاهیها ، به منظور شکل دادن عقاید و اعمال دیگران است .
سانسور به شکل گسترده: ، دربرگیرنده هر نوع تلاشی جهت تضعیف یا جلوگیری از انتشار مواد نامطلوب از نظر برخی از اولیای امور باشد . بدینترتیب ، ممکن است دولتی جلوی انتشار اطلاعات یا اخباری را که میتواند بازتابی مخالف یا ناموافق بر مقامات آن دولت داشته باشد ، بگیرد یا ممکن است دولت مذکور اقدام به صدور مجوزهایی کند که از این راه انتشار مواد نامطلوب را دچار مشکل سازد .
ط ) تحریف
یکی از رایجترین شیوههای پوشش خبری و مطبوعاتی ، تغییر متن پیام به شیوههای مختلف از طریق دستکاری خبر است . در مسئله تحریف سه پدیده به چشم میخورد که عبارتند از : تعدیل ، شاخ و برگ دادن و جذب . یک خبر در حین انتقال از شخصی به شخص دیگر به تدریج کوچکتر از گذشته ، قابل فهمتر و از نظر بازگو کردن ، سادهتر میشود . در حین فرایند انتقال متوالی بسیاری از جزییات اصلی خبر کمکم تعدیل میشوند ، تجربه هایی که در مورد تحریف انجام شده است ، نشان میدهد که بسیاری از جزییات موجود در ابتدای زنجیره انتقال به شدت حذف میشوند . هر بار که خبر تحریفشده نقل میشود ، میزان جزییات ، هرچند با کندی ، کاهش مییابد .
ی ) محکزدن
برای ارزیابی اوضاع جامعه و طرز تفکر مردم جامعه درباره موضوعی خاص که نسبت به آن حساسیت وجود دارد و یا دریافت بازخورد نظر حاکمان و یا گروهی خاص یا صنفی از اصناف جامعه ، خبری منتشر میشود که عکسالعمل به آن، زمینه طرح سوژههای بعدی قرار میگیرد عوامل تبلیغاتی سعی می کنند برای دریافت بازخورد نظر گروهی خاص و یا حتی افراد جامعه ، با انتشار یک موضوع عکسالعمل آنها را مورد ارزیابی قرار دهند و سیاستهای آینده خود را نسبت به آن طراحی کنند .
تاکتیک محکزدن به نوعی تاکتیک بازگشتی هم هست و به افراد خاص برمیگردد و جامعه محدودتری را درنظر میگیرد. اما بازخوردبیشتر به جامعه و عوام برمیگردد.
مثلا برای ارزیابی نظر مردم ایران راجع به رابطه با امریکا ، خبری منتشر میشود تا پس از محکزدن آن، موضوعات جدیتری را دراین باره منتشر سازند . به عنوان مثال میزان حساسیتهای مذهبی جامعه و یا پایبندی آنها به اصول مورد اتفاق جامعه ، یا شخصیتهای مورد احترام ووثوق مردم ، یا کشف دیدگاهها و برنامههای جریان حاکم و یا جبهه مخالف نسبت به موضوعی خاص را محک میزنند .
این شیوه یکی از شیوههای جنگ روانی است . اما امروزه در بازیهای تبلیغاتی و انتخاباتی نیز مورد استفاده قرار میگیرد . در سیستمهای نظرسنجی نیز استفاده از افکارعمومی ، نوعی محکزدن است
طرح موضوع استفاده نظامی ایران از تکنولوژی غنیسازی اورانیوم توسط آمریکاییها ، بازخورد واکنش دائمی ایرانیها را در تاکید بر استفاده غیر نظامی از این تکنولوژیها را بهدنبال دارد . آمریکا با این کار از یک سو قصد محکزدن ایران در این باره را داشته و از سوی دیگر از طرح آن برای اعزام بازرسین مربوطه برای کنترل این پروسه بهره میگیرد .
ک ) اغراق
عوامل تبلیغاتی با بهرهگیری از این شیوه دست به
پخش مطالب مبالغهآمیز میزنند . آنها سعی میکنند مطالب کوچک را بسیار بزرگتر از
آنچه وجود دارد جلوه دهند و همچنین قادرند از مطالب بزرگ به شکلی ضعیف و در زمان ،
مکان و جایگاهی که به چشم نمیآید ، بهرهبرداری کند .
ل)تفرقه
شاید بتوان تفرقه را یکی از مؤلفههای عوامل قبلی دانست که با استفاده از آنها
عامل تبلیغاتی سعی میکند بین جامعه مخاطبان خود با مرزبندی و جناحبندیهایی که
در اکثریت موارد کاذب هم میباشد ، مطالبی را پخش کند تا پتانسیلها و توان آنها
را کاهش دهد .
م ) ترور شخصیت
در شیوههای جدید ، ترور فیزیکی جای خود را به ترور شخصیت داده است . در زمانهایی که نتوان فردی را ترور فیزیکی کرد و یا نباید افراد مورد ترور فیزیکی قرار گیرند ، سعی میکنند از طریق عوامل تبلیغاتی جنگ روانی و با استفاده از وسایل ارتباط جمعی ، شخصیتهای مطرح و مؤثر در جناح مقابل را به زیر ذرهبین کشیده و با بزرگنمایی نقاط ضعف آنان را ترور شخصیت نماید . اصطلاحی که امروز برای ترورکردن از طریق وسایل ارتباط جمعی یسیار مورد استفاده قرار می گیرد ، Terrorovision ( ترور کردن و ارعاب و تهدید) است که هدف آن ترور شخصیت های سیاسی و مهم از طریق به تصویر کشیدن نقاط ضعف و حرکات نادرست آنهاست . این عوامل باعث می شود رهبران ذینفوذ نزد مخاطبان دچار بی منزلتی وتخریب چهره شوند .
نتیجه :
با مطالعه مراتب فوق می توان به راحتی دلایل استکبار جهانی را از ایجاد جنگ روانی در این مقطع زمانی در ایران اسلامی را جویا شد . به وضوح اهداف دشمنان نظام مقدس ایران اسلامی روشن است . مقام معظم رهبری ( حفظه الله تعالی ) در بیانات مکرر نقشه شوم آنها را برملا نمودند . واقعیت این است که دستگاه سلطه ی جهانی درپی شکست های مکرر و سنگین خود در ایران (از بدو تاسیس انقلاب)، در فلسطین ، لبنان ، افغانستان ، عراق به دنبال تضعیف روحیه مسلمانان به خصوص ایرانیان هستند و می خواهند ضعف های خود را با نشان چنگ و دندان مخفی کنند و در این راستا بودجه اختصاصی استکبار جهانی به سرکردگی امریکای جهانخوار موید این مدعاست . به عنوان مثال اشاره نمایم که « بری لوئن کرون »دستیار وزارت خارجه امریکا در امور حقوق بشر و کار در خصوص بودجه هزینه شده امریکا گفت هدف ما این است که صدای خود را به مردم ایران بر سانیم ، گفت و گو با مردم ایران را تقویت کنیم و مطمئن شویم که سیل اطلاعات به آنها می رسد و به همین دلیل است که قسمت عمده آن را برای رسانه ها صرف میکنیم . جنگ روانی آمریکا علیه ایران با استفاده از منابع خبری هنوز یکی از مهمترین اولویتهای دولت بوش مدعی دموکراسی است . با اینحال اهداف دشمنان نظام از دلایلی ایجادی جنگ روانی را به شرح زیر تقدیم حضور می نمائیم :
1 _ مرعوب کردن مسوولان و نخبگان ، تضعیف اراده عمومی ، تلقین مکرر مطالب غیر واقعی برای تغییر درک مردم از واقعیات جامعه ، تضعیف اعتماد به نفس مردم ، سست کردن وحدت مردم و مسوولان و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی ، سیاسی از جمله اهداف جنگ روانی دشمنان ملت مسلمان است .
2_ یکی از اهداف نظام سلطه ایجاد اختلاف در جبهه داخلی ایران و شنیدن صداهای متفاوت از ایران است به این معنا هدف عملیات روانی امریکا چند دستگی ، ترس و تردید در میان خاصه و عامه کشور و بهترین حالت برای آنها شکل دهی تشنجات اجتماعی ، سیاسی میباشد . تحقق اهداف ما جز از طریق به هم ریختن روانی و اجتماعی جامعه امکان پذیر نیست .
3 _ هدف از ایجاد جنگ روانی ، توجیه و اغنای افکار عمومی جهان و منطقه (اعراب ) برای پشتیوانه ساختن حمایت آنها از آمریکا و متحدینش می باشد .
4 _ امریکا در تلاش است با ایجاد جنگ روانی افکار عمومی داخلی و خارجی را باخود همراه کند ،تا در صورت وقوع هرنوع اقدام قهری حمایت کشورهای مختلف را در اعمال اهداف ب رعلیه جلب کند .
5 _ ایجاد جنگ روانی توسط استکبار جهانی ریشه در تاریخ کهن دارد به عنوان مثال امریکا طی جنگ جهانی دوم دو سازمان رابرای انجام عملیات روانی و تبلیغاتی تاسیس کرد ( دفتر اطلاعات جنگ که مسولیت آن پوشش خبری مخاطبان داخل و خارج امریکا را برعهده داشته است ، دیگری دفتر خدمات استراتژیک است که وظیفه این دفتر انجام عملیات روانی پنهانی در زمان جنگ بود )
6 _ تخریب باورهای ملی و دینی
7 _ ایجاد اختلاف و تفرقه مذهبی
8 _ تخریب روند بیداری جهان اسلام
9 _ مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی ملت ایران
10_و....
درپایان فرمایشات نوروزی مقام معظم رهبری در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی را مرور می کنیم که نصب العین قرار دادن تدابیر معظم له برای همه ما ایرانیان به حق خنثی کننده نقشه های شوم استکبار جهانی است که فرمود : دشمنان ملت ایران درصدد آن هستند که دشمنی خود را از دو راه با ملت ایران به تحقق برسانندیکی ایجاد تفرقه در میان صفوف ملت ، ازبین بردن یکپارچگی ملت ایران و از دست ملت ایران این نیروی عظیم وحدت را ربودن و آنها را به اختلاف داخلی سرگرم کردن و دومی ایجاد مشکلات اقتصادی و تلاش برای توفق ملت ایران در زمینه های گوناگون سازندگی کشور و رفاه عمومی خود ، این دو چیزی است که در نقشه های کوتاه مدت و میان مدت دشمنان ما به طور محسوس وجود دارد که اگر خود آنها هم برزبان نیاورده بودند قابل حدس بود ولی دوشمنان ما خودشان هم به هر دو نکته اعتراف کردند . ملت ما باید هشیار باشد ، تلاش برای سازندگی کشور و عمده تر و مهمتر از آن تلاش برای اتحاد کلمه و یکپارچگی ملت و اتحاد اسلامی ادامه یابد ، عاقلانه ، هوشیارانه ، خردمندانه و مدبرانه بایستی این اتحاد را حفظ کرد و روز به روز تقویت کرد من به همین جهت به مساله ی اتحاد کلمه ی ملتمان اهمیت می دهم و به نظر من امسال سال « اتحاد ملی و انسجام اسلامی » است .
منابع :
1_ سایت عملیات روانی
2 - جنگ بزرگ بدون شلیک ویژه نامه پایان سال روزنامه ایران ( اسفند 1385)
3 _ کتاب اصطلاح شناسی 2 معاونت سیاسی سازمان
4 _ مثلث سلطه ابعاد و اهداف ناتوی فرهنگی استاد خواجه پور
امیرهوشنگ طهماسبیپور /حجتاله مرادی
چکیده
محققان و صاحبنظران عملیات روانی، تا کنون تعاریف مختلفی از عملیات روانی ارائه
دادهاند اما میتوان عملیات روانی را سلاحی روانی که با تمام قوا همه ادراک انسان
را هدف قرار میدهد و او را به تغییر رفتار در میدان نبرد و دیگر عرصهها وادار میسازد
تعریف نمود. دولت انگلیس به عنوان استعمارگر پیر سالیان درازی به شکلدهی افکار
عمومی مردم جهان پرداخته ولی تا کنون اطلاعات کمی در خصوص ساختار و سازمان عملیات
روانی آن در اختیار محققان و دانشپژوهان ایرانی قرار گرفته است. هدف این مقاله
شناسایی اجمالی ساختار و سازمان عملیات روانی انگلیس از ابتدای قرن بیستم تا کنون
میباشد و به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که آیا عملیات روانی در فرایند طرحریزی
دکترین نظامی و سیاسی( ) انگلیس جایگاهی دارد یا خیر؟
واژگان کلیدی: عملیات روانی، انگلیس، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، افکار عمومی.
مقدمه
استفاده از کلمات سن تزو( )، استراتژیست نظامی چین باستان که اظهار میدارد:
«وادارکردن دشمن به تسلیم بدون بهرهگیری از نیروی نظامی، اوج مهارت است.» معمولاً
به صورت جز جدانشدنی از هر سخنرانی درخصوص عملیات روانی، تبدیل شده است. با وجود
این، تاریخ بشر آکنده از جنگها و نبردهایی است که این گفته سنتزو در آن اتفاق
نیفتاده است. به عبارت دیگر میتوان گفت سن تزو در مورد اصل بازداری( )، سخن گفته
است، اما هنگامی که دولتها به دلیل ناکامی اصل بازداری، یا به دلیل مصالح و منافع
ملی خود وارد جنگ میشوند، ناگزیرند از تمام سلاحهای در دسترس خود برای پیروز شدن
استفاده کنند. فنون عملیات روانی که با روشهایی نرم اما سهمگین، همه ادراک انسان
را هدف قرار میدهد و او را به تغییر رفتار در میدان نبرد و دیگر عرصهها وادار میسازد،
از مهمترین این سلاحها به شمار میرود. هرچند این تاکتیکها و فنون به مرور زمان
و به دلیل استفاده مکرر و دستیابی به روشهای نوین انتشار و پخش، پیشرفتهتر شدهاند
اما همه صورتهای مختلف آن دارای یک نقطه مشترک هستند: «هدف تمامی آنها انسان
است.»
واژه تبلیغات( )
اساساً چیزی که در موردش صحبت میکنیم همان تبلیغات است که امروزه در غرب به مثابه
یک واژه منفی در نظر گرفته میشود. البته این واژه همیشه در غرب ناپسند نبوده است.
این کلمه برای نخستینبار در قرن هفدهم میلادی توسط کلیسای کاتولیک برای توصیف
سازمانی که در جهت مبارزه با رشد پروتستانیسم( ) ایجاد شده بود، به کار گرفته شد.
تبلیغات در آغاز به معنی پراکندن ایدهها و ارزشها و بیشتر درخصوص اعتقادات بود و
به معنی خاص در مورد اعتقاد به سازمان و مردمی به کار میرفت که هماهنگ با قوانین
خدا( ) اداره میشدند. در دوران باستان، پیش از پیدایش اسلام، فرماندهانی همچون
کورش کبیر، اسکندر( ) و ژولیوس سزار( )، به نیاز سربازان خود برای تشویق به جنگ و
نیز حفظ حمایت عمومی در پشتیبانی از مبارزات نظامی انجام شده توسط پدران، برادران
و پسرانشان، واقف بودند، کسانی که باید تا لحظه برداشت محصول از زمینهای کشاورزی
خود دور میماندند. بنابراین بیشتر جنگهای ادوار پیشین نبردهایی کوتاه و وحشیانه
بودند که پیروزی در آنها باعث برگزاری جشنهای بزرگ و ایجاد بناهای تاریخی و الهامبخش
هنر، مجسمهسازی، نمایشها و مراسم گوناگون بوداند میدان رزم، عرصهای بود که
مردان جایگاه خود را در تاریخ نقش میزدند و عملکرد خوب در این میادین روی موقعیت
آنها در جامعه و زندگی پس از مرگ، تأثیر به سزایی داشت به ویژه اگر مذهب در بین
آنها عاملی مهم و بنیادین به شمار میرفت.(باکر، 1955، ص 22)
هنر و دانش تبلیغات
قدمت آن به پیش از قرن بیستم میلادی و عصر جنگهای صنعتی و کشتارهای وسیعی که به
تبع آن پیش آمد، باز میگردد. هدایت تبلیغات نامنظم بود و به اشخاصی که به صورت
غریزی به اهمیت کارکردهای روانشناسی پی برده بودند، بستگی داشت. با رشد علم و کمرنگ
شدن نقش کلیسا در غرب به عنوان وسیلهای برای درک دلیل حضور بشر در این جهان،
عملکرد ذهن انسان به موضوع شگفتیها و شیفتگیهای روزافزونی تبدیل شد. در حالی که
توجه همگان به غرایز اصلی انسان یعنی نیاز به تنفس، خوردن، آشامیدن، خواب و تولید
مثل معطوف بود، روانشناسان به کند و کاو عمیقتری در عملکرد مغز انسان و فرایند
استدلال و عدم استدلال پرداختند. زمانی که فروید( )، یونگ( ) و اسکینر مشغول پژوهش
بودند، تبلیغات به پدیدهای اجتماعی تبدیل شده بود و جامعهشناسان از مباحثی همچون
رفتار جمعیت و حق انتخاب فرد صحبت میکردند. فرایند متقاعدسازی یا همان چیزی که در
مفهوم کاملاً بیطرفانه، عملکرد تبلیغات حول محور آن میچرخد، برای سیاستمداران
جاذبه خاصی پیدا کرد و ثبت و اعلام رأی به معنی ارج نهادن به حق انتخاب مردم تلقی
شد. فناوریهای جدیدی همچون تلگراف، رادیو، سینما و حتی تلفن و رایانه در پاسخ به
افزایش سواد و دانش و مشارکتهای سیاسی مردم، انفجار اطلاعاتی عظیمی را خلق کرد.
عصر اطلاعات( ) که گاهی دانشمندان از آن به عنوان عصر تبلیغات یاد میکنند، در پیش
بود.(گارنت، 2002، ص 223)
جنگ جهانی اول (1914-1918م.)
در ابتدا تعداد اندکی، به خصوص در ارتشهای غربی، اهمیت عملیات روانی را درک
کردند. سنت پنهانکاری و رعایت سلسله مراتب، موانع اصلی در برابر توسعههای جدید
در زمینه علنیبودن به شمار میرفتند. بنابراین هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد،
میهنپرستی معیار تهییج و تشویق جامعه غربی به شمار میرفت و در نتیجه جایگاه و
منزلتی برای تبلیغات وجود نداشت. این میهنپرستی – که در برابر تبلیغات سازمانیافته برافراشته شده بود - پدیدهای بود
که از بدو تولد توسط محیط پیرامون و به صورتهای مختلف همچون تمجید نمودن از
موفقیتها و دستاوردهای ملی در نبردها و دیگر موارد، به مردم آموزش داده شده بود.
برای نمونه لرد کیچنر (وزیر دفاع وقت انگلیس) در حالی که دستان خود را با حرارت
تکان میداد فریاد میزد: «کشورتان به شما احتیاج دارد.» توجه کنید وی از واژه
کشورتان به جای کشور ما استفاده کرده است. تنها پس از انبوه کشتهشدگان در 1915م.
و 1916م. در جنگ بود که بریتانیا و مقامات آن متوجه شدند تسلیحات جدید همانند
تانک، هواپیما و تبلیغات مورد نیاز است تا بنبست جنگی که انتظار میرفت تا آغاز
سال 1917 پایان یابد، شکسته شود. زمانی که انبوه نفرات نتوانست بر چند وجب خاک
فایق آید، پس هر چیز دیگری ارزش امتحان را داشت. دلیل این تکامل آرام به سوی
جایگزینی سازمانیافته تبلیغات در میدان نبرد را در جنگ جهانی اول میتوان، در چند
حادثه کلیدی در انگلیس پیدا کرد:
• «در 1915م. آلمانها اعلامیههایی
منتشر و در خطوط انگلیسیها پخش کردند. اما زمانی که پیشنهاد شد انگلیسیها نیز
مقابله به مثل نمایند، ژنرال ویلسون( )، رئیس ستاد کل فرماندهی ارتش انگلیس، با
لحنی تمسخرآلود گفت: «هدف، فقط کشتن آلمانیهاست.»
• در 1916م. احضار به خدمت برای نخستین
بار در انگلیس اجباری شد، این مسئله توجه وسیعتری را درخصوص توضیح فداکاری فردی،
فراتر از میهنپرستی محض میطلبید. پس از آن دولت لوید جرج( ) که نسبت به عقاید
جامعه آگاهتر بود جایگزین دولت آسکوئیت( ) شد.(ویلسون، 1940، ص 3).
• در 1917م. امریکا وارد جنگ شد اما
روسیه زیرفشار جنگ داخلی و انقلاب، از جنگ کنارهگیری کرد. با نزدیک شدن چهارمین
کریسمس، فرسودگی جنگ اندک اندک آشکار میشد و پیآمد آن مورد بررسی قرار گرفت و
همزمان در ارتش فرانسه نیز شورشهایی آغاز گردیده و روحیه مردم در جبهه و پشت جبهه
تقلیل یافت.
• در 1918م. لوید جرج، نخستین وزارت
اطلاعات انگلیس را به ریاست لرد بیوربروک( ) بنیانگذار روزنامه دیلیاکسپرس به
منظور بهبود و ارتقای روحیه افراد خودی و نیروهای متفق از طریق تبلیغات، و مقابله
با آن چیزی که اکنون جنگ روانی نامیده میشود، تأسیس کرد. همچنین سازمان تبلیغات
ضدآلمان در کروهاوس( ) ایجاد شد و ریاست آن به لرد نورث کلیف( )، بنیانگذار
روزنامهنگاری مدرن و صاحب امتیاز دیلی میل و تایمز( ) واگذار شد.
این جداسازی تبلیغات در مورد متفقین و عوامل داخل انگلیس از یک سو و تبلیغاتی که
هدف آن دشمنان انگلیس بودند از سوی دیگر، برای نخستینبار به انگلیسیها اجازه داد
تا تفاوت بین هدایت تبلیغات، که در سطوح کاربردی تا حد زیادی به معنی اقناعسازی
است، و نبرد روانی، که در سطوح رزمی هدایت میشود، را از هم تمییز دهند. به عبارت
دیگر این امر تفاوت بین تبلیغاتی که برای جمعیت غیرنظامی طراحی شده و جنگ روانی که
هدفش سربازان دشمن هستند را مشخص کرد، زیرا هنوز روشهای انتشار تبلیغات برای
دستیابی به جمعیت غیرنظامی آلمان که فاصله زیادی با ارتش آن کشور در فرانسه داشتند
در دسترس نبود.(لیپر، 1940، ص 12).
تجربههایی از جنگ جهانی اول
لرد نورث کلیف اذعان میدارد: «تبلیغات موثر احتمالاً یک سال از زمان جنگ را کوتاه
نموده و جان میلیونها نفر را نجات داد». البته وی بنا به سمتی که داشت باید این
ادعا را میکرد. یکی از تحسینکنندههای اصلی، کارکردهای روانی در جنگ آدلف هیتلر(
) بود که دو فصل از کتاب زندگی من( ) را به تجارب خود در زمان جنگ جهانی اول
اختصاص داده است. جالب اینکه هیتلر به عنوان سرباز وظیفه در جبهه غربی جنگ جهانی
اول متوجه شده بود انتشار اندک اعلامیهها که در آغاز 1915م. شروع شده بود، کمکم
بیشتر و بیشتر شده و سپس به انبوهی از اعلامیهها تبدیل شده بود. ژنرال لوندن
دورف( )، فرمانده مستقیم هیتلر اظهار نموده است: «ما مثل خرگوشی که محسور مار میشود
افسون شدهایم. سربازان ما درست به همان ترتیبی که دشمن میخواهد فکر میکنند». به
نورث کلیف، لقب وزیر تخریبکننده اعتماد به نفس آلمانها، داده بودند. وی سرانجام
در 1918م. به این سمت منصوب گردید. چه کسی پیش از وی این کار را در انگلیس انجام
میداد؟
در حقیقت این کار به عهده دایره جنگ وزارت دفاع انگلیس و به ویژه بخشی از آن که به
ام. آی .7 .بی( ) معروف است، محول شده بود. تاریخنگاری جنگ جهانی اول تا حد زیادی
این واحد را فراموش کرده است، اما درواقع پخش تمام مطالب مربوط به جنگ روانی در
جبهههای جنگ و در طول جنگ، حتی پس از تأسیس کروهاوس با نظارت این یگان انجام میشد،
پخش اعلامیهها، دستکم در جبهه غربی انگلیس بیشتر توسط بالن انجام میشد، زیرا در
اواخر 1917م. دو خلبان اسیر شده به اتهام پرتاب اعلامیه به عنوان جنایتکار جنگی و
در دادگاه غیرنظامی محاکمه شدند. هرچند بعدها با این خلبانان به عنوان اسرای جنگی
برخورد شد اما نیروی هوایی انگلیس برای جلوگیری از تکرار این حوادث اجازه پرتاب
اعلامیهها را توسط هواپیماها صادر نکرد و این آغاز یک سنت طولانی مقاومت در برابر
به خطر انداختن جان خدمههای هوایی به خاطر بمبهای لعنتی (اعلامیهها)
بود.(فریدمن، 2003، ص2).
درون دنیای جاسوسی
بریتانیا که در زمان جنگ به دلیل شهرتش در تبلیغات موفقیتآمیز به خود میبالید در
پایان جنگ ماشین تبلیغات خود را منحل و فقط سازمان اخبار دایره خارجی( ) را حفظ
کرد. این سازمان انتشاراتی دولت، از سازمانی که در داونینگ استریت( ) ایجاد شده
بود، در حدود ده سال قدیمیتر و نشاندهنده آن چیزی بود که اکنون از آن به عنوان
روابط عمومی رسمی یا اصلاح چرخشی( ) یاد میکنیم. با وجود این، آن سوی مرزهای
انگلیس با پا به عرصه گذاشتن حکومت کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی پیشین و ظهور
دولت فاشیستی ضدکمونیستی در ایتالیا، آلمان و مناطق دیگر همچون اسپانیا (پس از جنگ
داخلی توسط فرانکو)، اروپا دستخوش تقسیمات تکاندهنده شد. این رودررویی ایدئولوژیها،
فعالیت جدیدی را در امور دیپلماسی با عنوان تبلیغات بینالمللی و با استفاده از
رسانه جدید (رادیو) و سینمای ناطق آغاز کرد تا بتواند قلب و ذهن جمعیت اروپا را که
به نحو فزایندهای تحت نفوذ رژیمهایی با عقاید چپ و راست درمیآمدند، تسخیر کنند.
هیتلر، موسولینی( ) و استالین( ) همگی علاقه شدیدی به تبلیغات به عنوان وسیلهای
برای تحکیم و حفظ قدرت سیاسی پیدا کرده بودند. علیرغم تفاوتهای زیادی که آنها با
هم داشتند، اما همگی از دشمن مشترکی صحبت میکردندکه همان کشورهای امریکا، انگلیس،
فرانسه و … بودند و در برابر ظهور قدرتها و
اندیشههای دیگر مقاومت میکردند. در این میان، بریتانیا که خود را پیشتاز استفاده
از تبلیغات در جنگ جهانی اول میدانست، اکنون خود را در موضعی دفاعی میدید.
درگیری اعتقادی در سالهای بین جنگ اول و دوم، شاهد چند فعالیت ابتدایی از جانب
انگلیس در زمینه جنگ روانی و در قلمرو سازمانهای جاسوسی بود. اطلاعات اندکی در
این زمینه وجود دارد، اما در طی بحران مونیخ( ) در 1938 م. زمانی که اروپا به خاطر
چکسلواکی در آستانه جنگ قرار گرفت، بریتانیا درگیر یک عملیات تبلیغاتی سیاه و
پیچیده شد. این عملیات شامل استفاده از رادیو لوکزامبورگ برای پخش دیدگاههای
دولت انگلیس درخصوص بحران یادشده در خاک آلمان تحت سلطه نازیها بود. این مسئله از
لحاظ فنی، نقض یکی از توافقات بینالمللی اتحادیه ملل در جلوگیری از به کارگیری
رادیو برای مقاصد تبلیغاتی به شمار میآمد. این نکته که انگلیس باید درخواستی را
به صورت مستقیم و مؤثر به ملت آلمان - نه از طریق دولت آن کشور - ارائه میکرد، در
واقع آخرین میخ، به تابوت اصولی بود که دولت - ملتها را از دخالت در امور داخلی
کشورهای دیگر منع میکردند.
جنگ جهانی دوم
هرچند در طی جنگ جهانی اول هماهنگ شدن تلاشهای نبرد روانی انگلیس چندین سال طول
کشید، اما این بار موضوع فرق میکرد. درحقیقت شب آغاز حمله، نیروی هوایی انگلیس(
)، آلمان را اعلامیهباران کرد. اعلامیهها به مردم آلمان اطمینان میداد که
انگلیس به آنها اعلان جنگ نداده و هدف انگلیس حکومت نازیها است. این مضمون، که
امروزه نیز در عملیات روانی مورد توجه و درصدد شکاف بین حکومت و ملت است، باید در
جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از اعلام تسلیم بلاشرط نیروهای متحدین در 1942م. خیلی
سریع متوقف میشد. از نقطهنظر نبرد روانی، این بزرگترین اشتباه سیاسی کل جنگ بهشمار
میرفت. سیاست یادشده با تأکید بر تسلیم کامل و تعهد به آتشبس مورد توافق و
معاهدة صلح (همانند 1918م.)، عملیات روانی را از مضامین کلیدی محروم کرد. بر این
اساس، پیامهایی چون «علیه حکومت خود بپاخیزید تا بتوانید دوباره به جامعه ملل
برگردید.» (1918م.) یا حتی پیامهای تسلیم بیاثر شدند زیرا تسلیم ممکن بود به
پیگردهای مربوط به جنایات جنگی منجر شود. جوزف گوبلز( )، وزیر تبلیغات نازیها از
این موضوع خوشحال شد. این تصمیم سیاسی، چنان سرنوشت مردم آلمان پس از جنگ (اول) را
به سرنوشت نازی گره زده بود که هیچ کدام از تبلیغات خود گوبلز قادر به انجام این
کار نبود. این مسئله، نازیها را قادر کرد تا مضمونهای خود همانند مرگ یا پیروزی
را ترویج داده و جنگ را تا سرحد مرگ ادامه دهند زیرا عواقب شکست خیلی هولناکتر مینمود.(دلمر،
1962، ص 21).
در حقیقت مردم و ارتش آلمان تا سرحد مرگ جنگیدند. اما در ماههای آغازین جنگ
احتمال این کار دور از انتظار بود. به همان نسبتی که نیروهای آلمان با حملههای
برقآسای خود در لهستان و اروپای غربی پیش میرفتند، این پنداشت که تبلیغات موفق
همیشه طرفدار دولت پیروز است بر همگان آشکار میشد. این انگلیسیها بودند که هم از
لحاظ نظامی و هم از لحاظ روانی در حالتی دفاعی به سر میبردند. پس از نبرد
دانکریک، تبلیغات و نبرد روانی جزء چند گزینه محدودی بودند که برای انگلیسیها
باقی مانده بود. در این مورد انگلیسیها یک برگ برنده در اختیار داشتند: رادیو بی.بی.سی.
در مدت یک نسل پس از تأسیس آن در دهه 1920م. بی.بی.سی. به یک نهاد بینالمللی
تبدیل شده بود. در مدت شش سال از جنگ جهانی دوم، این شبکه به یک سازمان موثق بینالمللی
با شهرتی جهانی تبدیل شده بود، اعتباری که هیچ شبکه خبری در آن زمان به آن دست
نیافته بود.
جنگ واژهها
بی.بی.سی. مسئول تبلیغات رادیویی سفید (یا علنی) انگلیس شد و تا حدودی مستقل از
نظارت وزارت اطلاعات( ) (ام. ا. آی.) انگلیس آغاز به کار کرد. وزارت اطلاعات
انگلیس عنوان میکرد: «بایستی واقعیت را بگوییم، نه چیز دیگری را و تا حد امکان کل
واقعیت را.» هنگامی که بی.بی.سی. با گسترش حوزه مسئولیت خود به پخش برنامه به
دیگر زبانهای خارجی در کشورهای تحت کنترل آلمانها اقدام کرد، این اصل خیلی
موشکافانه در برنامهها اعمال شد و تا حد زیادی به اعتبار اطلاعات ارائه شده این
سازمان، به عنوان مورد اعتمادترین ایستگاه خبری زمان جنگ جهانی دوم کمک کرد. آلمانها
از این سیاست زمان جنگ به قدری وحشتزده شدند که گوش دادن به رادیوهای خارجی را
ممنوع و مجازات مرگ را برای متخلفین تعیین کردند. این بار دیگر هیچ هیپنوتیزمی از
طرف دشمن در کار نبود.
هرچند مردم زیادی در مناطق اشغالشده اروپا به بی.بی.سی. گوش میکردند، اما این
مطلب، نظام تبلیغاتی انگلیسیها را از نقطهنظر عملیات روانی با چالشی هولناک روبهرو
ساخت. با وجود این، رادیو بی.بی.سی. قسمت اعظم اعتبار خود را با رویکرد جدید متکی
بر خبر( )، به دست آورد. در مدیریت جنگ سیاسی نیاز به ایجاد دیدگاههایی در حمایت
از مأموریت مورد تبلیغ چرچیل( ) مبنی بر شعلهور نگهداشتن اروپا به کمک شایعات و
یا عوامل انگلیسی، جاسوسی و شورشها، آغاز شده بود. سفتون دلمر( ) از دایره مدیریت
جنگ سیاسی، استفاده از برنامههای سیاه را برای نیل به این هدف پیشنهاد کرد.(فیلیپ،
1968، ص 2).
دلمر با استفاده از اسم رمز واحد تحقیق، چند ایستگاه رادیویی سیاه به نام سولداتن
سندر کالایس( ) و جیاسیک( ) یا گوستاو زیگفرید اینز( ) ایجاد کرد. دلمر در این
رادیو نقش گوستاو در یک نمایشنامه را بازی میکرد و به ظاهر یک مخالف آلمانی بود.
هدف این برنامهها جذب شهروندان عادی و تابع قانون آلمان بود تا ناغافل از اینکه
برنامههای مزبور از انگلیس پخش میشوند، به آنها حتی به صورت اتفاقی هم که شده،
گوش کنند: هدف خیلی ساده بود: «کاشت بذر تردید در دل نازیها و نیروهای مسلح آلمان
مبنی بر وجود مخالفت داخلی؛» زیرا نیروهای مسلح آلمان همیشه به عنوان یک هدف سخت
در نظر گرفته میشدند که در اثر سیاست تسلیم بلاشرط جنگ جهانی اول سختتر نیز شده
بودند. هدف برنامههای متفقین از پخش برنامهها و پرتاب اعلامیهها، بیشتر
اطلاعاتی بود تا تبلیغاتی، و منظور از این کار تحریک افراد به فرار، پناهندگی،
تسلیم و یا شورش بود. با وجود این، موثق بودن و یا موثق جلوه کردن پیامها امری
ضروری مینمود. برای نمونه، زمانی که در 1943م. امریکا اعلامیههایی را روی
واحدهای آلمانی مستقر در ایتالیا پخش و اعلام کرد که در صورت تسلیم شدن با اسرای جنگی
عادلانه رفتارخواهد شد و صبحانهای شامل نان و تخممرغ به آنها داده خواهد شد -
علیرغم صحت این ادعا - آلمانها آن را باور نکردند.(دلمر، 1962، ص 20).
مدارک مربوط به عملیات روانی انگلیس در جنگ جهانی دوم
در طی سالیان گذشته و پس از اینکه مدارک مربوط به رمزگشایی و جاسوسی آشکارتر شدند،
مورخین نتیجه گرفتند که توانایی در شکست رمز اینگما( ) که آلمانها از آن استفاده
میکردند دستکم دو سال شکست آلمانها را سرعت بخشیده است. آنها درخصوص تبلیغات و
عملیات روانی این ادعا را ندارند. شاید این مسئله به سیاست تسلیم بلاشرط مربوط میشود
و یا شاید هم به کارآیی تبلیغات داخلی نازیها و ناتوانی نیروهای متفقین در شکست
روحیه نظامیان و مردم عادی آلمان برمیگردد. بیش از یک و نیم میلیارد اعلامیه بین
1939 - 1945م. توسط نیروهای متفقین پخش شد. فناوریهای ماهرانه با به کارگیری اصل
فریب برای نخستین بار آزمایش شد که از این زمره میتوان به عملیات پایداری( )
اشاره کرد که آلمانها را در خصوص مکان واقعی عملیات پیاده شدن نیروهای متفقین در
فرانسه، گمراه کرد. اما بدون در نظر داشتن مدارک کلی متفقین، باید تأکید شود این
جنگ یک جنگ تمام عیار( ) محسوب میشد و فاصله بین جبهه نظامی و غیرنظامی تا
حدزیادی باریک شده بود. اکنون با پیدایش بمبافکنها، گویی افراد غیرنظامی نیز در
خط مقدم قرار داشتند و چون جنگ شش سال به طول انجامیده بود، دست کم برای انگلیسیها
تبلیغات تمام عیار حرف روز به شمار میرفت. این تبلیغات چندین مشخصه داشت که آن را
از دیگر انواع تبلیغات انجام شده توسط آلمان متمایز میکرد. این مشخصهها موارد
زیر را شامل میشود:
• آنها بر اصل واقعیت موثق و هماهنگ با
پذیرش راهبرد واقعیت استوار بودند. البته این بدان معنی نیست که متفقین کل واقعیتها
را میگفتند بنابراین اصل سانسور، جزئی ضروری در این مورد به شمار میرفت و اخبار،
پیش از ارسال به رسانهها سانسور میشدند تا جلوی نفوذ عوامل آلمان یا ستون پنجم
گرفته شود.
• تبلیغات انگلیسیها بر مبنای اهمیت
سانسور خبری و به منظور امنیت عملیات و حفظ روحیه پایهگذاری شده بود.
• جنگ سیاسی انگلیس که توسط مدیریت جنگ
سیاسی، هدایت میشد، معیار شیوههای اتخاذ شده توسط دایره جنگ روانی در مراکز عالی
فرماندهی و ستاد نیروهای متفق در اروپا را در پی ورود امریکا به جنگ تعیین میکرد.(گارنت،
2002، ص 214)
• این یک تلاش مشترک نظامی - غیرنظامی
محسوب میشد و برای هر مبارزهای که هدفش نظامیان و غیرنظامیان بود، ضرورت داشت.
جنگ سرد
با توجه به عواقب جنگ جهانی اول، انگلیس تصمیم به انحلال ماشین تبلیغاتی خود گرفت.
اما این بار (پس از جنگ جهانی دوم) قسمتهایی از آن به شکل اداره مرکزی اطلاعات( )
به منظور هدایت مبارزات تبلیغاتی دولت انگلیس دربارة موضوعاتی همچون بهداشت عمومی
و امنیت جادهها به کار خود ادامه داد. این مسئله به درک انگلیس از این نکته برمیگردد
که، دولت باید در زمان صلح نیز برنامههای خود را برای مردم، روشن سازد. اما
موقعیت انگلیس در جهان رو به افول بود که در دهههای 1940، 1950 و 1960 م. در
عبارت کنارهگیری از امپراطوری متجلی شد. هنگامی که بریتانیا امپراطوری خود را از
دست داد و در تلاش بود تا نقش جدیدی در موضوعات جهان یا قاره اروپا برای خود پیدا
کند. دو ابرقدرت امریکا و اتحاد جماهیر شوروی پیشین، پس از جنگ به وجود آمدند.
آغاز جنگ سرد در 1947 م. و پس از آن به این معنی بود که نبرد ایدئولوژیک بین دو
شیوه متضاد زندگی نیازمند مبارزات تبلیغاتی جهانی به منظور تسخیر قلبها، افکار،
احساسات و مغزها میباشد، موضوعی که انگلیس پس از فروپاشی امپراطوری خود همیشه در
این مورد دور از انظار باقی مانده بود.(اولیور، 1998،ص 77).
انگلیس تحت عنوان سازمان تحقیقات اطلاعات که وابسته به وزارت امورخارجه انگلیس
بود، نبردی پنهانی را از طریق رسانهها هدایت میکرد. اما در نبرد روانی، راهبردی
که برای چهل سال آتی نیز بتواند ادامه یابد، نقش انگلیسیها در مقایسه با تلاش سیا
و کا.گ.ب خیلی کمرنگتر بود. امریکاییها در یک سطح آشکار و در جهت رویارویی با
سخنپراکنیها و تبلیغات متعدد سازمانهای شوروی پیشین که تلاش میکردند کشورهای
جهان سوم را زیر نفوذ خود درآورند، سازمان اطلاعاتی ایالات متحده( ) را تأسیس
کردند. در حقیقت انگلیس تنها زمانی به اهمیت نبرد روانی پی برد که جنبشهای
استقلالطلبانه به جنگ چریکی مسلحانه در مستعمرات انگلیسی روی آوردند. در مالایا(
)، عدن( )، قبرس( )، کنیا و بحران سوئز( )، انگلیسیها به پخش اعلامیهها و برنامهها
پناه آوردند تا به اصطلاح واقعیت را از دیدگاه خود بازگو کنند. معروفترین مروج
جنگ روانی در درگیریهای کمشدت، ژنرال تمپلار( ) بود که تجاربش در مالایا توسط
امریکاییها در اوایل دهه 1960 م. و با افزایش درگیری آنها در ویتنام مورد بهرهبرداری
قرار گرفت.
تا آن زمان، تبلیغات سفید توسط سازمانهای سیاسی غیرنظامی و استراتژیک همچون
سازمان اطلاعاتی ایالات متحده انجام میشد، تبلیغات پنهان توسط سازمانهای
اطلاعاتی و نبرد روانی آشکار در سطح راهبردی، توسط ارتش انجام میشد و این دو
مسئله کاملاً جدا از هم و به صورت یک سنت درآمده بود.
هرچند هماهنگی بین سازمانهای متعدد در عمل همیشه اتفاق نمیافتاد، ولی به نیازی
مبرم تبدیل شده بود. انفجار تبلیغات در عصر اطلاعات به واقعیتی جداناپذیر از زندگی
تبدیل شده بود. اما اهمیت تبلیغات فقط در زمانهای جنگ همانند نبرد فالکلند( برای مردم انگلیس آشکار شد. ایرلند شمالی موضوع
متفاوتی بود. که*) در سال 1982 م. تبلیغات و عملیات
روانی ویژهای به آن معطوف شده بود.(کارنت، 2002، ص 215).
جنگ خلیج 1991 م.
در پی شکست امریکاییها در ویتنام، نبرد روانی ارتش امریکا وارد یک دوره رکود و بیاعتباری
شد. اما رونالد ریگان( ) که از وی به عنوان ارتباطگر بزرگ یاد میکنند، دوباره آن
را احیا کرد. رسانهها در یک سطح کاربردی، به عنوان وسیلهای برای هجوم سیلآسای
واقعیتها و ارزشهای غربی به کشورهای تحت نفوذ جماهیر شوروی به کار رفت و به ویژه
پس از ورود تلویزیون ماهوارهای و فناوریهای ارتباطی جدید همانند ویدئو و فکس (و
سپس تلفن همراه)، این کار وارد مرحله جدیدتری شد. میزان کمکی که این فناوری جدید
ارتباطی، به پایان دادن جنگ سرد کرد هنوز مورد بحث است، اما تصور فروپاشی دیوار
برلین و سقوط رژیمهای مخالف هژمونی حاکم جهانی بدون دخالت آنها کمی سخت مینماید.
اولین نشانه اهمیت گروه احیا شده عملیات روانی ارتش امریکا در سطح تاکتیکی به 1989
م. و رخداد پاناما مربوط میشود. سپس به دنبال تهاجم عراق به کویت در آگوست 1990
م. ، بوش پدر بر آن شد تا طرحریزیهای عملیات روانی را به عنوان بخش لاینفک با
عملیات طوفان صحرا( ) ادغام نماید. اما سهم انگلیسیها در عملیات گرانبی( ) تنها
5% کل عملیات را پوشش میدهد و به واقع فقط یک افسر عملیات روانی انگلیس به صورت
تمام وقت در منطقه حضور داشت. موفقیت عملیات روانی امریکا در جنگ خلیج، آغاز عصر
جدیدی بود در زمینه چیزی که اکنون برایش واژه فزونگر نیروی رزمی انتخاب شده است.
شصت و نه هزار عراقی تسلیم شده و یا میدان نبرد را ترک کردند، که این میزان خیلی
بیشتر از کشتههای آنان بود و طبعاً هزینه کمتری را برای جنگ به دنبال
داشت.(کارنت، 2002، ص 216).
عملیاتی غیر از جنگ در دهه اخیر در انگلیس
دوران پس از جنگ خلیجفارس، شاهد یک سلسله بحرانهای بینالمللی در بوسنی( )،
سومالی( )، رواندا، هائیتی و کوزوو بود. آنها همگی شاهد این قضیه بودند که عملیات
روانی در حمایت از عملیات نظامی جایگزین جنگ گردید. ناهنجاری این عبارت نشانگر این
شناخت است که هم اکنون یک نظم نوین جهانی( ) (و به قولی بینظمی) ایجاد شده و راههای
جدید تفکر به وجود آمده است تا آن چیزی را که خیلیها از آن به عنوان انقلاب در
امور نظامی نام میبرند، ارائه نماید. این انقلاب، در کنار قوانین جدید عملیاتی در
مورد مسائل جهانی و توسط پیشرفتهای حاصله در فناوریها و به ویژه در رسانهها
تقویت گردید. عملیات روانی به عنوان ابزاری مفید و موثق در حمایت از عملیات ارتش
انگلیس در نظر گرفته شده گرچه، محصولات و حتی اندیشه ورای آنها، با شکلهای سنتی
عملیات روانی متفاوت بود. مشخصات ضروری و محتوای این تفکر جدید حول محور پدیدههای
زیر متمرکز است:
• درگیریهای درون حکومتی (یعنی داخل
حکومتها) به عنوان یک قاعده جایگزین درگیریهای میان حکومتی میگردید.
• حکومتهایی که از درون میپاشیدند،
اغلب درگیر جنگهای داخلی شده و دست به نابودی زیرساختهای غیرنظامی میزدند.
تصویرهایی دلخراش از زنان و کودکان بیگناه که توسط این حکومتها خلق شده بود
بلافاصله توسط سرویسهای بینالمللی تلویزیونی همانند سی.ان.ان. به تمام دنیا
ارسال میگردید.
• این تأثیر سی.ان.ان سیاستگذاران غربی
را مجبور ساخت تا کاری انجام دهند که مداخلههای بینالمللی همانند مداخلههای
انجام شده در شمال عراق به سال 1991 و سومالی به سال 1992 از این دسته باشند.
• به دلیل اینکه نیروی نظامی به صورت
روزافزونی در عملیاتی به غیر از جنگ با افراد غیرنظامی سروکار دارند. ارتباط مؤثر
با آنها مورد نیاز بود تا به عنوان مثال عملیات حفظ صلح به عملیاتی موفقیتآمیز
تبدیل شود.
• انگلیسیها واژه جدیدی را که اطلاعات
عمومی( ) یا حمایت اطلاعاتی( ) بود به جای واژه عملیات روانی به کار بردند تا در
عملیاتی چون پاکسازی مینها و یا توزیع غذاهای امدادی به کار گرفته شود.
• این دگرگونی از میدانهای نبرد سنتی
به سمت فضاهای عملیاتی که نیازمند روشهای جدید تفکر بود برای خیلی از کارکنان
نظامی آموزش دیده به روشهای سنتی دشوار مینمود.
• در این فضاهای جدید، ارتباطات و
اطلاعات نقش اصلیتری نسبت به قبل ایفا نمودند و در حقیقت پیروزی یا شکست مأموریت
میتوانست به آنها بستگی داشته باشد. (سومالی 1992-1993 م.)
• در نتیجه مرز بین عملیات روانی، امور
نظامی - غیرنظامی و امور اجتماعی یا اطلاعات عمومی در زمان صلح به نسبت ترسیمات
واضح و معین شده در مدارک آییننامهای نظامی در انگلیس، تا حدودی نامشخص میگردد.
• آنچه امروزه در طراحیهای نظامی نقش
داشته و ظهور اصول عملیات اطلاعاتی به آن مربوط میشود خود واقعیت میباشد.(کارنت،
2002، ص 218).
نتیجهگیری
با رهایی از حساسیت در مورد واژه تبلیغات در انگلیس، امروزه عملیات روانی فاصله
زیادی با تصویر منفی که به آن نسبت داده میشد، گرفته است و تغییر نام گروه عملیات
روانی پانزده انگلیس به گروه حمایت اطلاعات پانزده در 1999 م. نشانه این دوری میباشد.
عملیات روانی هنوز به دنبال تغییر یا تقویت استنباط بشر میباشد. اما امروزه نه
تنها به مأموریت کمک میکنند بلکه به مردم مورد هدف عملیات نیز مساعدت مینمایند.
گرچه امروزه وظیفه این عملیات حمایت از صلح و کمک به نیروهای سنتی است و ضرورت
استفاده از عملیات روانی با توجه به تغییر در دنیای اطلاعات و نقش افکارعمومی در
شروع و پایان جنگها ضروری است و شاهد این مدعا یکصد و سه میلیون اعلامیهای است
که در 1999 م. و در جنگ کوزو بین نیروهای صرب توسط نیروهای ناتو و 29 میلیون
اعلامیه توسط امریکا در سال 2003 در تجاوز به عراق پخش شد، اما هنوز عملیات روانی
با همان جنبه اخلاقی روبهرو است : تشویق دیگران به زنده ماندن بهتر است یا کشتن آنها؟
منبع: Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations
در پی بروز حادثه 11 سپتامبر تاکنون حوادث خونین زیادی در سطح جهان رخ داده است که دو جنگ آمریکا علیه افغانستان و عراق از مرگبارترین آنها هستند. در این حوادث مسلمانان، هم از نظر معنوی و هم از نظر تلفات انسانی و مادی، بزرگترین قربانیان، بودهاند. دموکراسی در غرب، قربانی دیگر این ماجرا بود زیرا ایالات متحده که خود را طلایهدار دموکراسی جهان مینامد و استانداردهای رعایت حقوق بشر را تعیین میکند، با نقض کنوانسیون ژنو و مقررات داخلی مربوط به حقوق زندانیان در افغانستان، عراق و گوانتانامو، به بزرگترین ناقض حقوق بشر تبدیل گردید.
سومین قربانی، رسانهها یا همان «رکن چهارم» بود، زیرا به دنبال بروز حوادث 11 سپتامبر، لطمه جبرانناپذیری به رسانهها به ویژه روزنامههای معتبر آمریکا وارد آمد. کشوری که «توماس جفرسون»، سومین رئیس جمهور آن بیش از 200 سال پیش اعلام میکند: «اساس کار دولت ما افکار مردم است و این ابتداییترین موضوعی است که باید مدنظر قرار گیرد. اگرچه ممکن است دفاع از رکن چهارم بیشترین لطمه را به من بزند، اما اگر انتخاب میان دولت بدون مطبوعات از یک سو و مطبوعات بدون دولت از سوی دیگر در میان باشد، بدون تردید دومی را انتخاب میکنم»1 اینک، خود را خیره به خرمن سوخته اعتماد مخاطبان به مقوله رسانه میبیند.
قربانیان بعدی، کشورهای اروپایی بودند که برخی زیان اقتصادی کلان دیدند و برخی نیز، هم زیان مالی و هم جانی متحمل شدند. در این میان کشورهای ناقض حقوق اقلیتها، بیشترین سوء استفاده را کردند و عملکرد دولتهای روسیه در چچن و دولت فیلیپین در جنوب این کشور، نمونه بارزی از این سوء استفاده است.
اکنون پرسش اساسی این است که آیا این همه خونریزی و هزینههای سنگینی که برجامعه جهانی تحمیل شد، برای ترویج دموکراسی بوده است یا کنترل نفت؟ اگر ترویج دموکراسی مدنظر است، پس بمباران بیهدف و بیرحمانه مناطق مسکونی افغانستان، عراق و سومالی و زندانهای مخوف ابوغریب و گوانتانامو چه سنخیتی با ترویج دموکراسی دارد؟
نیروهای واکنش سریع برای کنترل انرژی و براساس دکترین نفتی پرزیدنت «کارتر» در آمریکا تدوین شده است و در تمامی عملیات یاد شده، از این نیرو استفاده شده است؛ بنابراین آیا باز هم میتوان ارتباط میان جنگ و نفت را نفی کرد؟
در جنگ افغانستان و عراق، اهمیت نقش رسانههای گروهی در چگونگی ارائه گزارشهای جانبدارانه جنگی به روشنی برملا شد و رسانههای ایالات متحده، در ارائه گزارشهای واقعی و جذب اعتماد مخاطبان کارنامه خوبی از خود به جای نگذاشتهاند. یکی از آثار این جنگها، وارد شدن لطمه سنگین به وجهه رسانههای آمریکا یا همان رکن چهارم دموکراسی بود؛ رکنی که نظارت را تا دخالت در امور سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی در کشورهای غربی گسترش میدهد، تخلفات خرد و کلان دولتها را زیر ذرهبین میبرد و افکار عمومی را از پیامدهای این تخلفات آگاه میسازد. رسانهها در این جنگها اعتبار خود را از دست دادند، زیرا تحلیلهای خود را براساس یافتههای جعلی و منافع هدایت کنندگان این جنگها ابراز میکردند.
لازمه درک بهتر رسانههای گروهی غرب، شناخت بیشتر درباره توانمندی این رسانهها به عنوان قدرت مستقل در کنار سه قدرت دیگر یعنی؛ قوای قانونگذاری، اجرایی و قضایی است، بنابراین پیش از پرداختن به مسأله جنگ و آثار و پیامدها و چگونگی برخورد رسانهها با آن، به طور گذرا اشارهای به رکن چهارم دموکراسی و برخی جنبههای آن خواهد شد.
* رسانهها و ساختار سیاسی
در جوامع غرب، رکن چهارم در کنار سه رکن دیگر، از سوی ساختار سیاسی و فرهنگی به رسمیت شناخته شده و دستاندرکاران این رکن دارای هویتی مستقل هستند. این رکن ضمن نظارت بر امور جاری داخلی و خارجی، این نظارت را تا دخالت در امور خصوصی مقامات - به عنوان حق مسلم خود و مخاطب - گسترش میدهد تا حقوق جامعه پایمال نشود و دستاوردهای دموکراسی از سوی دشمنان جامعه باز، مورد تهدید قرار نگیرد. با این مقدمه طبیعی است اگر ببینیم ورود رسانهها به مباحث مرتبط با جامعه، سیاست و اقتصاد تا جایی امتداد مییابد که در مواردی چون «واترگیت» به برکناری رئیس جمهور ایالات متحده در بحبوحه جنگ ویتنام منجر میشود. این رخداد که توسط «باب وودوارد» خبرنگار جوان واشنگتن پست و یک خبرنگار دیگر این روزنامه در اوایل دهه 70 در آمریکا بوجود آمد، به عنوان شاخصترین عملکرد رسانههای آمریکا در طول حیات رکن چهارم دموکراسی قلمداد میشود. مورد دیگر، ارتباط پرزیدنت کلینتون و خانم «لوینسکی» بود که رئیس جمهور را وادار به عذرخواهی در دادگاه کرد.
منشأ بکارگیری عبارت «رکن چهارم» را عموماً به مورخ معروف انگلیسی؛ «توماس کاریل» نسبت میدهند؛ در حالی که او در کتاب «مروری بر قهرمانان و ستایش قهرمان» به سال 1841، این ابتکار را به «ادموند بورک»، پدر محافظهکاران انگلو - آمریکن نسبت داده است. حدود دو و نیم قرن پیش «بورک» طی سخنانی در پارلمان انگلیس، برای نخستینبار از قدرتی به نام رکن چهارم سخن گفت: «اکنون سه قوه مجریه، قضاییه و مقننه در پارلمان حضور دارند، اما یک رکن و یا قوه دیگر در سالن خبرنگاران است که قویتر از سه رکن در پارلمان است (در انگلیس روِسای مجریه و اجرایی توسط حزب و یا احزاب ائتلافی حاکم تعیین میشوند، ضمن این که حزب رقیب، دولت سایه را برای زیرنظر داشتن عملکرد دولت حاکم تشکیل میدهد). ما با رکن جدیدی به نام رکن چهارم روبرو هستیم و این یک شعار توخالی نیست، بلکه یک واقعیت است.»
در دنیای امروز؛ دستاندرکاران رکن چهارم، که شامل نویسندگان، خبرنگاران و دبیران و سردبیران رسانهها میشوند، خود را در حد یک قدرت در کنار سه قوه کشورهای توسعه یافته میدانند و مایل نیستند که سرنوشتشان با هویت دولتها، احزاب و گروهها گره بخورد و برچسب دولتی و حزبی بودن را با خود یدک بکشند. هواداران این رکن معتقدند که نظارت آنها بر سه رکن دیگر موجب فسادزدایی و مانع انباشت سرمایه نامشروع و ایجاد دیکتاتوری میشود.
باید پذیرفت، در چند قرنی که از عمر رسانههای غربی و یا رکن چهارم میگذرد، این رسانهها نه تنها در مسائل داخلی کشورهای خود تأثیرگذار بودهاند، بلکه در مسائل دیگر کشورها نیز تأثیر بسزایی داشتهاند و از همینروست که دولتهای غیردموکراتیک همواره سعی کردهاند به انحاء مختلف، نویسندگان رکن چهارم را از دخالت در امور داخلی کشورهای خود برحذر دارند. این گونه تفکر و عملکرد کشورهای مستبد، باعث شده تا دولتهای غربی و به تبع آن رکن چهارم در برخورد با کشورهای غیر دموکراتیک، برخورد تحقیرآمیز داشته باشد و همواره در جنگها و دعواهای حقوقی و حقیقی، به حق یا ناحق به نفع غرب موضعگیری نمایند. برخورد غرب و شرق در دوران جنگ سرد، مصداق بارز چنین رویکردی بوده است. در دوران جنگ سرد، رسانههای غربی معمولاً از سرمایهداری علیه کمونیسم حمایت میکردند. البته این بدان معنی نیست که به دلیل وجود دشمن مشترک خارجی، رکن چهارم در غرب اجازه دهد تا فساد مالی و اداری و یا دیکتاتوری در کشورهای پیشرفته رشد کند که نمونههای آن سقوط تعداد زیادی از دولتهای غربی در 50 سال گذشته بر اثر افشاگریهای رسانههای گروهی غرب است. علاوه بر آن اصولاً به دلیل وجود رکن چهارم در غرب، دیکتاتوری و استبداد پا نمیگیرد.
پس از انقلاب اسلامی و پایان یافتن دوران جنگ سرد و یا جاخالی دادن شوروی، ایران به عنوان نماد ضدکاپیتالیسم غرب مطرح شد و رسانههای غرب نیز در برخورد با ایران، شیوه دوران جنگ سرد را پی گرفتند و به جای مبارزه با کمونیسم، به مبارزه با ایران به عنوان نماینده جهان اسلام روآوردند. این مسأله حتی در جنگ 8 ساله نیز به وضوح دیده شد و رسانههای غربی عموماً به حمایت از دولت لائیک عراق میپرداختند تا این که عراق به کویت حمله کرد.
در سایر مواقع، هنگامی که کشورهای غربی مستقیماً با یک کشور درگیر بودهاند، رسانههای آنها نیز به دور از انصاف و شاید در چارچوب میهنپرستی و سرمایهداری، مسائل جنگ را پوشش خبری دادهاند. مثلاً در جنگ مالویناس (آرژانتین)، رسانههای انگلیس به شدت علیه آرژانتین موضع گرفتند و هماکنون نیز این رسانهها، جنگ خانم «مارگارت تاچر» نخستوزیر انگلیس در دهه 80، علیه ژنرالهای حاکم بر آرژانتین را مورد حمایت قرار میدهند و حتی مایل نیستند از واژه «مالویناس» استفاده نمایند و به جای آن واژه «فالکلند» را به کار میگیرند که انگلیس مدعی مالکیت این جزیره آرژانتین است.
اگرچه این رسانهها در برخورد با ایران کماکان شیوه جنگ سرد را دنبال میکنند، اما در حادثه 11 سپتامبر، یورش نظامی آمریکا به افغانستان و سپس به عراق، یک استثناء بروز کرد و یکپارچگی رسانههای گروهی غرب و یا رکن چهارم برای مدتی از هم پاشید و یک نوع دودستگی در بین آنها ایجاد شد. رسانههای آمریکا در ابتدای ماجراجوییهای بوش سعی کردند از موضع میهنپرستی و یا دفاع از حاکمیت آمریکا، یکپارچه علیه عراق عمل کنند، اما در نهایت این یکپارچگی آنها نیز از هم پاشید و به جز رسانههای نومحافظهکار سایر رسانههای مستقل این کشور به جمع منتقدین جهانی دولت بوش پیوستهاند.
* جعل واقعیات 11 سپتامبر
در حادثه 11 سپتامبر که منجر به نابودی دو برج 110 طبقه با مساحتی برابر با 24/1 میلیون مترمربع، بخشی از پنتاگون و کشته شدن بیش از 2900 نفر شد، 4 هواپیمای مسافربری شرکت داشتند. دو نظریه کلی درباره این حادثه وجود دارد: نخست، دولت آمریکا و نیروهای امنیتی این کشور گروه القاعده و بنلادن را مسبب اصلی ربودن چندین هواپیما بهطور همزمان، یعنی با چند دقیقه اختلاف میدانند و در این رابطه اسناد و مدارکی را که هنوز صحت آنها تأیید نشده است ارائه میدهند، مثلاً حضور چندین عرب از جمله خلبان «عطا» در هواپیمایی که گفته میشود از عناصر القاعده و با عراق نیز در ارتباط بوده، از جمله این اسناد هستند.
این گونه اسناد زیادند و حتی عراق نیز متهم به دخالت در سازماندهی این عملیات شده بود، اما با رو شدن بخش زیادی از واقعیتها، مشخص شد که عراق دخالتی در این امر نداشته است و براساس اسناد ارائه شده از سوی سیا، افبیآی و رئیس جمهوری چک، اطلاعات مربوط به خلبان «عطا» مبنی بر این که در آوریل 2001 با مأمور سازمان امنیت عراق در پراگ دیدار داشته و یا پاسپورت او از درون یکی از دو هواپیمای ربوده شده، یافت شده (هواپیماهایی که به برجهای دوقلو اصابت کردند) غیرواقعی بوده است. از سوی دیگر، بوش در برخی از سخنان خود به طور غیرمستقیم، خبر از ارسال امواج الکترونیکی به داخل کابین خلبان و به حالت اتومات درآمدن هواپیماها توسط این امواج داده است. او اضافه میکند که پس از این امر، هواپیماهای تجاری به گونهای طراحی خواهند شد که از بیرون هواپیما راه نفوذ به درون کابین خلبان وجود نداشته باشد. بنابراین، اسناد مربوط به حادثه 11 سپتامبر و دو جنگ افغانستان و عراق، یکی پس از دیگری از اعتبار ساقط میشوند و عملاً نمیتوان به آنها استناد کرد. ضمن این که حضور 20 مسافر عرب به ویژه شیوخ عربستان در چهار هواپیما به دلیل توان مالی خوبی که دارند یک امر طبیعی است و اینکه ضرورتاً همگی تروریست بودهاند، با منطق سازگار نیست.
مخالفین نظریه دولت بوش، پیچیدگی عملیات را بسیار بالا میدانند و معتقدند که ربودن چندین هواپیما از عهده یک گروه تروریستی حتی حرفهای برنمیآید.
علاوه بر آن، محاسبات به صفر رساندن دو ساختمان 110 طبقه و یا پرواز در سطح پایین و انجام مانور برای یک هواپیمای مسافربری در انهدام بخشی از ساختمان پنتاگون، کاری بسیار دشوار و حتی غیرممکن است و نیاز به محاسبات ریاضی ویژه دارد. سفیر عربستان در واشنگتن دخالت یک قدرت بزرگ در این حادثه را اجتنابناپذیر میداند.
این عده، نیروهای اطلاعاتی آمریکا و یا اسرائیلی را مسبب این عملیات تروریستی میدانند، اما همه اینها هنوز در حد حدس و گمان ثابت نشده است. ضمن اشاره به این مطلب که در این نوشته، هدف، اثبات چرایی و چگونگی حادثه یاد شده نیست، سعی میشود بهطور گذرا به آن پرداخته شود
سناریوهای جنگطلبانه برای توجیه افکار عمومی
این مقاله از زاویهای دیگر به حوادث پس از 11 سپتامبر و جنگهای عراق و افغانستان پرداخته است. به زعم نگارنده، همانگونه که رسانهها، بویژه رسانههای نومحافظهکار آمریکا، نقش مهمی در هدایت افکار عمومی به سمت جنگ داشتند، به همان اندازه نیز در نزد افکار عمومی آسیب دیدند.
آنها هم زمان با از میان رفتن محبوبیت دولت بوش و سقوط استراتژی نومحافظهکاری، اعتماد عمومی را از دست دادند و این نبود مگر به دلیل مشارکت در افروختن آتش جنگ در عراق و افغانستان.
ارتباط تروریستهای یاد شده با القاعده و طالبان باعث شد تا آمریکا توجیه مناسبی برای حمله به ضعیفترین و در عینحال منفورترین رژیم خاورمیانه پیدا کند.
رهبران القاعده با پذیرش مسئولیت این عملیات تروریستی2 دست آمریکا را برای انجام هرگونه حمله نظامی علیه افغانستان بازگذاشتند. رژیمی که با کمک دستگاههای امنیتی پاکستان و سیا تأسیس شد، بدون کشته شدن حتی یکی از رهبران ارشد آن، پس از چند روز عملیات نظامی ساقط شد و تاکنون آمریکا بیش از 100 میلیارد دلار در افغانستان هزینه جنگ کرده است، اما نه تنها گروه طالبان نابود نشده، بلکه به نظر میرسد بار دیگر درحال قدرت گرفتن است.
در پی سقوط دولت طالبان، طرح حمله نظامی به عراق نیز که از ابتدای به قدرت رسیدن بوش در دستور کار دولت بوش بود، فعالتر شد. آمریکا و انگلیس سعی کردند با افزایش بمباران عراق از اوایل سال 2002، این کشور را تحریک به واکنش نظامی کنند تا بتوانند بدون داشتن مجوز شورای امنیت، عراق را به جنگ بکشانند، اما عراق به این دام نیافتاد تا این که سناریوها و اسنادسازیهای مختلف از سوی آمریکا و انگلیس برای توجیه افکار عمومی و جامعه بینالملل تکمیل شد. خرید اورانیوم از نیجر و وجود سلاحهای متحرک میکروبی در عراق دو سند بسیار تعیینکننده بودند که یکی را بوش و دیگری را «کالین پاول» برای توجیه جنگ استفاده کردند و پس از آغاز جنگ، نادرستی آنها به اثبات رسید. در همین راستا، سفیر پیشین آمریکا در گابن و شخص پاول، درستی آنها را تکذیب کردند. مقاله «ویلسون» سفیر وقت آمریکا در گابن و رئیس سیاستگذاری آفریقا در وزارت امورخارجه آمریکا در دوران کلینتون، طی مقالهای در نیویورک تایمز نشان داد که اسناد خرید اورانیوم از نیجر جعلی بوده و صرفاً برای توجیه عملیات جنگی طراحی شده بود.
دسترسی عراق به سلاحهای کشتارجمعی از جمله سلاحهای متحرک میکروبی و اشاعه میکروب سیاهزخم توسط این کشور در آمریکا توجیه مناسبی برای آغاز جنگ بود. «اشکرافت» دادستان فدرال آمریکا، در ایجاد ترس بین مردم آمریکا در رابطه با انتشار میکروب سیاهزخم، نقش اساسی داشت.
* راهبرد جنگی انگلیس
سیاست انگلیسیها در پیشبرد جنگ نسبت به کل جهان متفاوت بود. تلاش دولت بلر در بسیج کشورهای مستعمره به حدی بود که جنگ آمریکا علیه افغانستان و عراق به جنگ میان انگلوساکسونها با جهان اسلام نام گرفت. هرچند که وی با برگزاری نشست مبارزه با تروریسم کشورهای اروپایی در لندن، سعی کرد که چنین برداشتی از جنگ نشود. به هرحال حضور فعال انگلیس در جنگ دلایل مختلف دارد: در چند قرن اخیر انگلیس نفوذ گسترده سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کشورهای منطقه خاورمیانه از جمله کشورهای عراق، ایران، مصر و شبهقاره داشت که ناگهان رو به افول گذاشت.
دوم: شکست ارتش این کشور در افغانستان در اواخر قرن نوزدهم، ضربه نظامی سختی به ارتش سلطنتی بریتانیا وارد کرد.
سوم: پس از جنگ جهانی دوم، از بلامنازع بودن قدرت این کشور در منطقه کاسته شد و آمریکا، هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظامی و اقتصادی قدرت بلامنازع خاورمیانه بهویژه خلیج فارس شد. برخی اوقات نفوذ آمریکا به حدی میشد که حتی با منافع انگلیس در منطقه (ازجمله مورد ایران) در تضاد قرار میگرفت.
چهارم: بیرون رانده شدن رضاشاه و جایگزینی او با فرزندش و سپس به قدرت رسیدن دکتر مصدق، جو را بیش از پیش به زیان انگلیس کرد. اینکه انگلیسیها در کودتای 28 مرداد2 سهم بیشتری نسبت به آمریکا داشتند، نشانگر تلاش این کشور برای بازگشت دوباره به ایران بود، اما با قدرت گرفتن محمدرضا و گرایش دولت او به آمریکا، بار دیگر انگلیس احساس کرد که مغبون واقع شده است.
حادثه 11 سپتامبر این امکان را به انگلیس داد تا بار دیگر، موقعیت از دست رفته خود در افغانستان را احیا کند و بازگشت دوبارهای به افغانستان داشته باشد. اگر دیده میشود که انگلیس پیشگام و بعضاً جلوتر از آمریکا در یورش نظامی به دو کشور یادشده بود، نشانگر اهداف بلندمدت این کشور است. در حمله به عراق، دولت انگلیس در تهیه اسناد جعلی نقش کلیدی داشت و اسناد «خرید اورانیوم از نیجر و وجود سلاحهای متحرک میکروبی در عراق» از ساختههای سازمان جاسوسی انگلیس و با هدایت رئیس دفتر تونیبلر بوده است. جرج بوش برای متقاعد کردن افکار آمریکا در مورد سند خرید اورانیوم در سخنرانی سال نو مسیحی 2003 و کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت نیز برای توجیه مجامع بینالمللی درباره موضوع سلاح میکروبی متحرک طی سخنانی در سازمان ملل در اوایل سال 2003، بهرهبرداری کردند. جالب اینجاست که در هردو مورد، قربانیان زیادی از مقامات آمریکا و انگلیس گرفته شد. در انگلیس، یک کارشناس ارشد بیولوژی کشته شد و مدیرعامل «بی. بی. سی» و دو خبرنگار این شبکه برکنار شدند. در آمریکا، هم آبروی رئیس جمهور رفت و هم تعدادی از کارکنان کاخ سفید برکنار شدند.
حادثه 11 سپتامبر باعث حاکمیت جو سنگین امنیتی در آمریکا شد و رسانههای نومحافظهکار به تبعیت از دولتمردان، جو را به گونهای هدایت کردند که حتی رسانههای معتبر این کشور نیز از حالت اعتدال و نقد خارج شدند و به مسائلی پرداختند که صحت آن نه تنها در آن مقطع جنگ به اثبات نرسید، بلکه پس از گذشت پنج سال از این حادثه، هنوز روشن نشده است. در برخی مواقع مقامات ارشد آمریکا و حتی شخص بوش، اتهامات وارده به خود در مورد عراق را تکذیب کردهاند. ارتباط القاعده و صدام، خرید اورانیوم از نیجر، دخالت صدام در ماجرای 11 سپتامبر، وجود سلاحهای متحرک میکروبی و سلاحهای کشتارجمعی در عراق نمونه بارز این دروغها است.
* رسانهها و جنگ عراق
رسانههای آمریکا در جنگ عراق، نه تنها در انتشار اخبار درست جنگ پیشگام نبودند، بلکه در تحریف اخبار مربوطه فعال بودند و چه بسا در خودسانسوری گوی سبقت را حتی از برخی از کشورهای جهان سوم ربودند.
مثلاً اخبار شکنجه در زندان «ابوغریب» بغداد، یک سال پس از انتشار آن از سوی عفو بینالملل، در هفتهنامه «نیویورکر» و شبکه تلویزیونی «سی. بی. اس» منتشر شد. یا «نیوزویک» به خاطر انتشار اخبار مربوط به گوانتانامو از منابع دولتی، مجبور به عذرخواهی شد.
بهطور کلی در برخورد با جنگ عراق، برخورد رسانههای غرب را میتوان به سه دسته و سه منطقه جغرافیایی؛ آمریکا، انگلیس و اروپا گروهبندی کرد. همینطور رسانههای آمریکا را نیز میتوان به دو دسته و دو دوره یعنی آستانه حمله و پس از آن تقسیم کرد. در این میان رسانههای ایتالیا به هیچکدام از رسانههای اروپا شباهت ندارد و فاکتور تعیینکننده آن بیشتر پول است تا چیز دیگر.
پی نویس:
2. در دهههای 70 و 80 دو حادثه امنیتی رخ داد و دو مقام بلندپایه تبعیدی عراق و لیبی به ترتیب در تهران و قاهره ترور شدند. در هر دو حادثه، هم دولت صدام و هم دولت قذافی مسئولیت ترور این دو شخصیت را پذیرفتند. اما پس از استفادههای حقوقی در دیوان لاهه علیه عراق و لیبی از سوی دو دولت ایران و مصر، سر و کله این دو شخصیت تبعیدی پیدا شد و پس از آن روشن شد که ترور دو شخصیت لیبی و مصر صرفاً نمایشی و از سوی نیروهای امنیتی ایران و مصر برای به دام انداختن عراق و لیبی بود که موفق هم شدند.
منبع روزنامه اطلاعات
نویسنده :سلیمان حیدر پور
حمید حاذق نیکرو
امروزه انسانها شاهد فراگیری بیسابقه رسانهها و وسایل ارتباطات جمعی مدرن و نوین هستند. بالطبع آنها در معرض شدیدترین امواج رسانهها قرار دارند. رسانهها کارکردی دوطرفه سویه دارند، اما بیشترین حجم بهرهگیری از آن در دست نظام سلطه قرار دارد، چنانچه میتوان با جرأت گفت حفظ و گسترش قدرت استکباری نظام سلطه به حضور و ظهور رسانهها وابسته است. رسانهها پل ارتباطی و بلکه وسیله تسلط بر افکار، اراده و احساسات بشریت دوران معاصر به شمار میآیند. مراکز رسانهها این استکبار که به مدرنترین فناوری جهانی مجهزند. از یک سو ابزاری در جهت اجرای عملیات روانی قدرتها علیه ملتها و دولتهای مستقل هستند و از سوی دیگر وسیلهای برای کنترل، تضعیف، جهتدهی و هدایت جوانان در سراسر جهان محسوب میشوند. دوسویه یا دو لبهبودن رسانهها این فرصت را به وجود آورده که دولتها و ملتهای هدف بتوانند به آن دسترسی یافته و از آن در جهت نیل به اهداف و خنثیسازی توطئهها و مقابله با امواج رسانهای نظام سلطه بهره گیرند. بروز و ظهور برخی رسانههای منطقهای پس از جنگ اول امریکا در یک دهه اخیر در خلیج فارس (1991) (شبکه الجزیره، العربیه، المنار، العالم و... بعد از سال 1996) در این راستا قابل بررسی است. افزون بر بهرهگیری که نظام سلطه از رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری پیشین، اکنون نیز با توجه به تحولی عظیم در بهرهگیری از ماهوارهها، اینترنت، فرستندههای پرتابل، میناتوری، ریزپردازهها( )، فیبر نوری، هواپیماهای EC130E کومندو سولوی هواپیماهایهاوک( ) و دهها فناوری برتر رسانهای با تجهیزات و ابزارها که در دست سردمداران نظام سلطه است، در جهت تحمیل اراده خود بر ملتها مورد استفاده قرار میدهد. قدرتها بیشترین استفاده از رسانهها را در جنگ میبرند. با نگاهی به عملکرد امریکا در جنگ ویتنام، بالکان، کارائیب، افغانستان و دو جنگ خلیج فارس و همچنین اقدامات روانی و رسانهایاش علیه انقلاب اسلامی، میتوان به اهداف آن پی برد. تعریف جنگ رسانهای استفاده از رسانهها برای تضعیف کشور هدف و بهرهگیری از توان و ظرفیت رسانهها اعم از رسانههای نوشتاری، دیداری شنیداری و به کارگیری اصول تبلیغات و عملیات روانی، به منظور کسب منافع را جنگ رسانهای( ) گویند. آنچه مسلم است جنگ رسانهای از برجستهترین مولفههای جنگ نرم( ) و جنگهای مدرن در جهان کنونی محسوب میشود. جنگ نرم به مثابه راهبرد و استراتژی انتخابی نظام سلطه برای تسلط بر افکار و اراده ملتها تدوین و طراحی شده است. اما بیشترین کاربرد جنگ رسانهها در هنگامه نبردهای نظامیشدت یافته و مییابد، البتهاین به آن معنا نیست کهاین کاربرد از اهمیت رسانهها در دیگر زمانها میکاهد، بلکه میتوان گفت آن جنگی است که در شرایط صلح و نه صلح و جنگ نیز بین قدرتها و دولتها به صورت غیررسمی مورد استفاده قرار میگیرد. آنجا که قدرتها توان به میدان آوردن نیروی نظامی را ندارند و یا جامعه آنان قادر به تحمل تلفات انسانی نیست. به جنگ رسانهای روی میآوردند و از این ابزار به بهرهبرداری میکنند. جنگ رسانهای از جمله جنگهای بدون خونریزی و جنگ آرام، شیک و بهداشتی محسوب میشود. با توجه به تمیز و شیک بودن جنگ رسانهای، میزان تخریب آن آنقدر زیاد است که حتی شهروندان کشورهای هدف، متوجه حجم سنگین این جنگ بر فضای روحی و روانی خود و اطرفیانشان نمیشوند. قدرت نفوذ سردمداران این جنگ و قدرت تاثیرگذاری و نفوذ آن به گونهای است که در تمامیخانهها، خودروها، محفلها و مکانها، شهر و روستا گسترش مییابد. در این جنگ، ملتها و مردم با خواست و اراده خود و قبول هزینه در معرض هدف قرار میگیرند. اهداف جنگ رسانهای هدف این جنگ تغییر کارکرد و عملکرد دولتها و ملتها در پشتیبانی از دیگر دولتها، و به ویژه کنترل افکار و اذهان عمومی مردم است، زیرا این ملتها هستند که در اولین خط مقدم حمله دشمن قرار میگیرند. به گونهای کهاین عقیده وجود دارد که اگر افکار و اراده عمومیرا نسبت به موضوع یا جریان و پدیدهای بتوان اقناع کرد یا به سمت خواستههای خود جهتدهی نمود مسلماً دولتها تحت فشار افکار عمومیملتها به سوی اهداف دشمن سوق یافته و در آن جهت قرار خواهند گرفت. مخاطب این جنگ مردم کشورهای هدف، مردم خودی و نیروهای عملکننده دشمن هستند. کارکردهای جنگ رسانهای این جنگ برخلاف جنگهای نظامیکه بین دو کشور یا چند ائتلاف و اتحاد با یک کشور صورت میگیرد، ممکن است بین یک گروه از کشورها صورت پذیرد، همچون جنگ رسانهای غرب با جهان اسلام یا نظام سلطه علیه انقلاب اسلامی. در عصر کنونی به دلیل پیچیدگی اجتماعی و اهمیت یافتن نقش رسانههای جمعی در ایجاد روابط افقی و عمودی در جوامع، کاربرد این وسایل در زمینههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامیبیش از پیش مشهود است. کارکرد رسانهها در تصمیمگیریهای روزمره زندگی برای مردم هم سودمند و هم زیانآور است زیرا «رسانههای گروهی همچون تیغ دو دم هستند که میتوانند پیوستگی و همگنی پدید آورند، قادر به وسعت بخشیدن و ژرفتر ساختن شکافهای اجتماعی هستند و هم میتوانند بشارتدهنده توسعه باشند و هم بذر ایدئولوژی ضدتوسعه را در فضای جامعه بپراکنند. آنها حس امنیت کاذبی را القاء مینمایند، ذهنها را از مسائل عینی دور میسازد ضمن اینکه میتوانند بهایجاد شور و شوق، حیات و بالندگی در یکایک اعضای جامعه که یکی از کارکردهای مثبت رسانههای جمعی است با انتقال و بیان واقعیتهای جامعه و روشنگری در عرصه تهدیدات منافع ملی و نه گروهی و شخصی تحقق بخشند». (بینام، 1381، ص 18) دیدگاهها در خصوص کارکرد رسانهها متفاوت است. برخی از این دیدگاهها، مبتنی بر نگرش مثبت و ابراز میدارند که: «کارکرد رسانهها در تحقق جامعه مدنی به قدری اهمیت دارد که رکن چهارم دمکراسی لقب گرفته است زیرا رسانهها میتوانند استیفای حقوقی جامعه باشند و همچنین راهی برای شناخت حقوق اساسی مردماند؛ کارکرد رسانهها همچون کارکرد نور زدودن تاریکیها و شفافسازی وضعیتها است. رسانهها میتوانند در ابعاد گوناگونی مؤثر باشند، از جمله: 1. گسترش حقوق اساسی رسالت رکن چهارم دمکراسی. 2. غنیسازی ادبیات و فرهنگ گفتگو در جامعه. 3. دامنزدن به فرهنگ پرسشگری و پاسخگویی محققانه. 4. اطلاعرسانی شفاف و مستند و بیطرفانه؛ 5. کاهش میزان دگماتیسم؛ 6. جهتدهی عقلانی به احساسات و هیجانات؛ 7. مشارکت و معاونت در تصمیمسازی ملی؛ 8. تعمیق شناخت علمی، کارشناسی و عقلانی جامعه؛ 9. افزایش میزان و سطح تولید فکر و اندیشه. 10. فربهسازی و مستندسازی منابع دادهها.(صادقی، 1379، ص 15) در مقابل، دیدگاههای منفی انهدام فرهنگ و تمدن بشری و محو دمکراسی و مخدوش بودن حریم آزادیهای فردی و اجتماعی را ناشی از گسترش رسانههای ارتباطی میدانند. حجم وسیع کارکرد رسانهها در جنگ رسانهای در نبردهای نظامیو بحرانها متمرکز است به گونهای که در بیشتر در موقعیتهای جنگی مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. رسانهها در تمامیجنگهای قرن بیستم به مثابه ابزاری برای جنگ روانی و تبلیغات جنگی از سوی بسیاری از کشورها مورد استفاده قرار گرفتند در به جنگ جهانی دوم در حالی که نیروهای آلمان نازی در فوریه 1943 شکست سختی خورده بودند، رادیو آلمان به دروغپردازی مبنی بر مقاومت سربازان آلمانی در برابر سربازان روس مشغول بود. اما واقعیت این بود که نیروهای آلمانی در برابر رزم نیروهای روسی تسلیم شده بودند. بهرهگیری امریکا در جنگ ویتنام از رسانهها و ابزارهای تبلیغی و رسانهای و بهرهبرداری کرد، اما رسانههای آزاد از جنایات امریکا در ویتنام افکار عمومی را به شدت تحت تاثیر قرار داد. سرانجام تصاویر تکاندهنده در سال 1972 منجر به عقبنشینی نیروهای امریکایی در سال بعد شد. در سال 1983، امریکا در اشغال گرانادا با درسی که از جنگ ویتنام و عملکرد رسانهها گرفته بود سیاستهای رسانهای خود را بازبینی و هدایت کرد و از ورود خبرنگاران به مناطق جنگی جلوگیری نمود. در سال 1991، در جنگ اول خلیج فارس نیز رسانههای غربی اجازه ورود به خطوط جنگی را پیدا نکردند. در جنگ کوزوو، ناتو هر روزه کنفرانس مطبوعاتی برگزار میکرد و در آن تصاویر از قبل تهیه شده را با چارچوب مشخص و معین در اختیار رسانهها قرار میداد. در جنگ افغانستان نیروهای شرکتکننده در جنگ در قبال افکار عمومیدنیا شیوه سکوت و ضد اطلاعات را در پش گرفتند. در سال 2003، در جنگ دوم خلیج فارس رسانههای تصویری از انحصار بی.بی.سی و سی.ان.ان بیرون آمدند و شبکههای نوظهور در صحنههای جنگ حضور یافتند. در این جنگ، به حوزهاینترنت به عنوان رقیب رسانههای مکتوب و الکترونیک توجه ویژهای شد، به گونهای که در امریکا و اروپا میزان استفاده کاربران از اینترنت به بالای 70 درصد پس از آغاز جنگ رسید.(3) از جمله دلایل رویکرد افکار عمومی به اینترنت افزون بر تردد در یک سویه بودن اخبار شبکههای غربی، پدیده وبلاگنویسی جنگی توسط سربازانی بود که از خط مقدم و مناطق درگیر به انتشار اخبار، دیدگاهها و خاطرات خود میپرداختند. این مسئله در فضای تبلیغاتی و روزنامهای به آلترناتیو مدیا( ) معروف شد. نکته جالب توجه در این جنگ، بهرهگیری چشمگیر از رسانه اینترنتی و استفاده از پست الکترونیکی (ایمیل)( ) بود. در نخستین ساعت شروع جنگ بیش از 116 میلیون ایمیل توسط شرکت امریکن آنلاین( ) ارسال و دریافت شد.(4)www.geocities.com/shmtsb در مجموع میتوان گفت در جنگ 2003 امریکا و انگلیس در اشغال عراق، این رسانهها بودند که ابزار جایگزین نیروها و سلاحهای جنگی در اختیار عملیات روانی نظام سلطه قرار گرفتند و بدین سبب معروف شد که در جنگ 2003 نبرد نظامیپیوست جنگ روانی بود. از دیگر کارکردهای رسانهها و سربازان آن در جنگ رسانهای ظهور نوع جدیدی از خبرنگاران بود که از ماهها قبل توسط پنتاگون آموزش دیده بودند و با اعزام به منطقه خلیج فارس و عراق همراه واحدهای نظامیدر صحنههای نبرد حضور یافته و برابر دستورالعمل پنتاگون (دستورالعمل 12 صفحهای پنتاگون برای خبرنگاران(5)(اتوسن، 1383، ص 12) از صحنههای جنگ خبر و تصویر تهیه و افکار عمومیرا مستقیماً در جریان جنگ (جنگ رسانهای) خود قرار دادند. این گروه از خبرنگاران که تعدادشان بیش از پانصد تن بودند به خبرنگاران همراه( ) معروف شدند.(اتوسن، 1383، ص 226) بیشترین خبرنگاران همراه متعلق به شبکههای بی.بی.سی، سی.ان.ان، و فاکس نیوز و … بودند البته علاوه بر آنها پانصد نفر، هزار خبرنگار نیز در عربستان، کویت و عراق مستقر شدند. با در نظر گرفتن خبرنگاران فعال در شمال عراق و مرز ایران و عراق این رقم به دو هزار خبرنگار در منطقه رسید. با توجه به کارکرد دو سویه رسانهها و توان بهرهبرداری طرفهای دیگر، مخالفان جنگ نیز از طریق تهیه و تولید پیامهای اینترنتی، پایگاههای اینترنتی و انتقال پیامهای الکترونیکی، به سازماندهی و اجرای تظاهرات ضدجنگ در اقصینقاط جهان اقدام نمودند بهگونهای در یک روز بیش از ششصد شهر جهان شاهد بر پایی تظاهرات همزمان ضد جنگ بودند. فعالیتهای ویژه رسانهای، مخالفان جنگ، نفوذ در سایتهای کشورهای حامیجنگ، سایتهای نظامیو خبری، قرار دادن پیامهای ضدجنگ و حتی حمایت از جنگ، بمباران الکترونیک صندوقهای پستی اینترنتی ایجاد پارازیت و اختلال و … بود. تلاش خبرنگاران همراه جهتدهی افکار عمومی که با ارسال گزارشها و تصاویر مستقیم از صحنههای جنگ انجام میشد پس از مدتی مورد بیمهری مخاطبان قرار گرفت زیرا اخبار آنان یا نیمهکاره بود و یا کاملاً غلط بود. این امر، که بی طرفی آنان را مورد سؤال و تردید قرار داد و و اخبارشان را بیتاثیر کرد. بهرهگیری از مدرنترین تجهیزات پوشش رسانهای به منظور پخش زنده جنگ و حتی نمایش صحنههای حملات شبانه برای بینندگان از کارکردهای جدید رسانهها در آغاز قرن بیست و یک بود. استفاده تروریستها از رسانهها در جهت اجرای مقاصد خود با تهیه و پخش فیلم، تصویر و صدای گروگانها و لحظات گروگانگیری، انفجارها و پخش پیامها؛ هدف تاثیرگذاری بر افکار عمومیو تصمیمسازی، جزء اقدامات رسانهها در آغاز این قرن به شمار میرود. فرماندهان و سربازان جنگ رسانهای فرماندهان جنگ رسانهای، استراتژیستهای عملیات روانی و متخصصان تبلیغاتی و کارگزاران رسانهای بینالمللی میباشند. اما سربازان این جنگ در ظاهر، نویسندگان، خبرنگاران، مفسران، تصویربرداران، تولیدکنندگان خبری و مطبوعاتی، کارگردانان، تهیهکنندگان و عکاسان رسانهها هستند. سلاح و تجهیزات این سربازان نیز رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره، خبرگزاریها، دوربینها، کاغذ و قلم و دستگاههای چاپ و نشر و... میباشد. لیکن واقعیت آنست که در پشت صحنه عملیات رسانهای، سیاست رسانهای قدرتها و نظام سلطه به مثابه راهبرد این حرکت قرار گرفته است که به صورت رسمیو سازمانیافته اما پنهان با اختصاص بودجهای سری توسط سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و سرویسهای جاسوسی و تشکیلات ویژه نظامی هدایت میشود. بخش دیگری از متولیان و رهبران رسانهها صاحبان پول و سرمایهها هستند، آنان به منظور افزایش سرمایههای بی حد و حصر خود جنگ رسانهای به راه میاندازند و ملتها را برای مصرف کالای خود و یا گرایش به سوی خود راهبری مینمایند. ویژگیها و فنون جنگ رسانهای جنگ رسانهای ویژگیها و نکات بسیار مهم و پیچیدهای دارد. کارگزاران، برای مؤثر واقع شدن جنگ رسانهای بر مخاطبین به اجرای فنون و بهرهگیری از ویژگیهای آن نیاز دارند. پرواضح است که رسانهها هم میتوانند تاثیر منفی بگذارند و هم میتوانند تاثیرات مثبت داشته باشند. در دنیای کنونی تمام فنون، ابزار و همه سربازان جنگ رسانهای در اختیار کسانی است که هدفشان تحت سلطه در آوردن ملتها و دولتهاست. در این بخش به برخی دیدگاهها و نظرات کارشناسان و طرحهای ارائه شده اشاره میشود. الف: مراحل تدارک و اجرای جنگ رسانهای به منظور تعدیل افکار عمومی(اتوسن، 1383، ص 18). 1. مرحله مقدماتی؛ شامل ارائه دلیل و توجیه مردم به منظور افزایش فقر، استبداد، هرج و مرج به دنبال بروز جنگ. 2. مرحله توجیه؛ با انعکاس اخبار مهم و تجزیه و تحلیل مقدمات مداخله نظامیفراهم میشود. 3. مرحله اجرا؛ بسیج منابع و سانسور به منظور ایجاد زمینه مهار پوشش خبری. 4. مرحله پس از جنگ؛ عادیسازی وضعیت و کاهش ضایعات خبری. روش دیگر آمادهسازی شیوه دیگری نیز برای آمادهسازی ملتها برای جنگ توسط فلیپ ناتیلی( ) روزنامه نگار محقق روزنامه انگلیسی کاردین ارایه گردیده است.(اتوسن، 1383، ص 18) 1-.بحران، بحرانسازی از طریق گزارشهای رسانهای به گونهای که مهار بحران عملی نیست. 2. پلیدنمایی رهبر دشمن و مقایسه آن با افرادی چون هیتلر با توجه به ذهنیت منفی مردم نسبت به اینگونه افراد. 3. شیطان جلوه دادن افراد دشمن به عنوان انسانهای ضداخلاقی و ناسالم. 4. تحریک افکار عمومیدر قالب وحشیسازی و وحشینمایی دشمن برای تحریک احساسات و افکار مخاطب. ج : انحصاریکردن رسانهها توسط نظام سلطه مایکل پارنتی( ) نویسنده و دانشمند علوم سیاسی درخصوص انحصار رسانهای روشی را به شرح زیر ارائه نموده و عنوان میکند به رغم اینکه رسانههای عمده امریکا ادعا میکنند آزاد، همگانی و واقعگرا هستند، اما تکنیکهایی به کار میبندند که نتیجه آگاهانه را ناآگاهانه آن این است که با ادعاهای آنها تعارضهای بنیادینی دارد. این روشها عبارتند از : 1. پنهانکاری از طریق حذف( ): اجتناب از موضوعات احساسبرانگیز که بدتر از هوچیگری و دروغپردازی است. 2. حمله و انهدام هدف( ): با اطلاع دستگاه سانسور از عدمکارائی حذف و اطلاع یافتن مردم از موضوع؛ رسانهها به روش تهاجم زودهنگام روی آورده و موضوع را بیاعتبار میکنند و در مواردی نیز با بیاعتبار کردن روزنامهنگار وی را خاموش و افکارعمومی را از موضوع موردنظر منحرف میسازند. 3. انگزدن (برچسب زدن)( ) رسانهها با استفاده از برچسبهای مثبت یا منفی تلاش میکنند تا دیدگاهها و نظرات را درباره موضوعی معین از پیش تعیین کنند. برچسب، موضوع را تعریف و تشریح میکند بیآنکه ناگزیر باشد ویژگیهای واقعی را که ممکن است به نتایج دیگری منجر شود، بیان نماید. 4. فرض و تصور پیشگیرانه: رسانهها اغلب سیاستهایی را که نیاز است مورد بررسی و مطالعه قرار گیرند، میپذیرند. این مسئله به دلیل گستره محدود و کلاسیک گفتمان یا محدودیت معیارهای بحث است. به عبارت دیگر، فرضها بیان نشده چارچوب بحث را شکل میدهد. 5. پخش برنامههایی با ارزش اسمی: (به صورت ظاهری) در این روش آنچه مسئولان میگویند، بدون هرگونه نقد و تجزیه و تحلیل پذیرفته میشود. پخش برنامههایی با ارزش اسمی، عملکرد رسانهها را تقریباً در هر زمینهای از سیاست خارجی و داخلی تشکیل میدهد. 6. کوچک شمردن محتوا: در این روش به فقدان محتوا و جزئیات موضوعات میپردازند بهطوری که فهم پیامدها و علل و عواقب آن برای مخاطبان دشوار شود. همچنین رسانهها به پوشش خبری، تهیه و پردازش بیشتر اهمیت داده اما به مسائل اساسی اهمیت کمتری میدهند. 7. توازن نادرست: این موضوع روشی است که در آن تصور ذهنی واقعنگری آزمایش میشود. از یک سو فقط دوجنبه ماجرا نشان داده میشود و از سوی دیگر تعریف توازن دشوار است، زیرا به خودی خود به معنای برابر نیست مانند جنگهای گواتمالا و السالوادور در دهه هشتاد که با نوع غلطی از توازن مورد بحث و بررسی قرار میگرفت. 8. خودداری از پیگیری: در این شیوه مجریان رسانهها و متولیان جنگ رسانهای با روبهرو شدن با یک پاسخ مخالف که انتظار آن را نداشتهاند فوراً موضوع بحث را تغییر میدهند و یا برنامه را به بهانهای قطع میکنند یا به موضوع دیگری میپردازند.(اتوسن، 1383، صص 27-23) ویژگیهای جنگ رسانهای: جنگ رسانهای مقولهای است که همکاری هماهنگ و نزدیک بخشهای نظامی، سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی، رسانهای و عملیات روانی و تبلیغی یک کشور را میطلبد. طراحان جنگ رسانهای نه لزوماً ژنرالهای پادگاننشین، بلکه ممکن است پروفسورهای دانشگاهها و پارلمانهای رسانهای در دانشگاههای معتبر هر کشوری باشند. متقاعدساختن یک نفر به پیوستن به خودی بسیار ارزانتر از کشتن او تمام میشود. کلمات بسیار کمهزینهتر از گلولههای تفنگ هستند. در جنگ پست مدرن، گفتمان حیاتیترین حوزه و سلاح محسوب میشود سلاحی که باید آن را از آزادی متنوعی که درباره منافع وجود دارد ساخت یا در واقع جعل رسانهها دارای تاثیری قدرتمند و نامعلوم بر افکارعمومی هستند و این مسئله میتواند اثر مثبت یا منفی بر عملیاتها داشته باشد. ملزومات و ابزارهای جنگ رسانهای رسانههای جمعی در معنای وسیع شامل تمامی وسایل ارتباطی است که در سطحی گسترده به انتشار اطلاعات، اخبار، عقاید، نظرات، آموزش، عملیات روانی، تبلیغات، توجیه، جهتدهی، ارشاد، انحراف و... میپردازند. آنچه مسلم است جنگ رسانهای غیر از ابزارهای فنی و هنری، به ملزومات مختلفی از جمله آگاهی، آموزش، علم و تخصص نیز نیاز دارد. حامی، پشتیبان و سرمایه از دیگر نیازهای جنگ رسانهای است. ابزارهای رسانهای تنوع فراوانی دارند و که در گروههای مختلف همچون دیداری، شنیداری، نوشتاری، ارتباطی، الکترونیکی، دستهبندی میشوند. در هر یک از این گروهها تعداد بسیاری از ابزارها مورد استفاده قرار میگیرند. ابزارهای دیداری و شنیداری شامل گروههای ماهوارهای، سینما، تلویزیون، هنرهای نمایشی و تجسمی، خبرگزاریها، بازیهای رایانهای، فرستندههای پرتابل؛ ابزارهای شنیداری شامل رادیو با موجهای کوتاه، بلند، موسیقی، آهنگ؛ ابزارهای نوشتاری شامل کتب، نشریات، روزنامهها، شبنامه، اعلامیه، اوراق تبلیغی، ابزارهای ارتباطی، شامل تلفن، بیسیم، فکس، تلکس، تلگراف و ابزارهای الکترونیکی شامل اینترنت، تلفن همراه و…. هر یک از این وسایل و ابزار با کاربردهای مختلف، وظیفه اساسی انتقال پیام از مبدا پیام به گیرنده پیام (مخاطب) را برعهده دارند. وظیفه دستگاههای مسئول جمهوری اسلامیدر اجرا و مقابله با جنگ رسانهای - برنامهریزی میانمدت و بلندمدت درخصوص مقابله با جنگ رسانهای نظام سلطه و اجرای جنگ رسانهای علیه آن. - توسعه کمیو کیفی دستگاههای مرتبط و امکانات و تجهیزات مورد نیاز. - شناسایی عوامل و امکانات داخلی، و منطقهای مرتبط و امکانات و تجهیزات مورد نیاز. - شناسایی عوامل و امکانات داخلی، منطقهای و فرامنطقهای این جنگ. - آموزش، توجیه و تربیت متخصصین مورد نیاز این نبرد. - برگزاری همایش، نشستهای تخصصی و هماندیشی، ارتقاء سطح فعالیتهای رسانهای. - بهرهگیری از فناوری برتر رسانهای و امکانات نوین ارتباطی در جهت مقابله با هجوم رسانهای. نتیجهگیری فراگیری رسانههای جمعی متنوع و مدرن در عصر کنونی که اذهان و افکار مخاطبین دشمن، خودی و بی طرف را هدف قرار داده است همراه با ویژگی دو سویهبودن آن آثار منفی و مثبت فراوانی را به دنبال داشته است. بهرهگیری نظام سلطه از ابزارها و فنون جنگ رسانهای در جهت کسب و حفظ منافع به کشف و اختراع و ساخت ابزارهای فرا مدرن منجر شده است به نحوی که طرفهای درگیر به جای جنگ سخت و نظامیبه جنگ نرم(1) و عملیات روانی و جنگ رسانهای گرایش پیدا کردهاند. بنابراین جنگ رسانهای را در جهت تضعیف کشور هدف و بهرهگیری از توان و ظرفیت رسانهها برای به دست آوردن منافع تعریف میکنند. جنگ رسانهای از برجستهترین مولفههای جنگ نرم( ) به شمار میرود. با وجود اینکه که جنگ رسانهای بیشتر در میادین نبرد نظامیکاربرد دارد اما از اهمیت آن در دیگر زمانها کاسته نمیشود، زیرا هدف جنگ رسانهای کنترل و تغییر اذهان و افکار عمومیمردم و تحت تاثیر قرار دادن مخاطبین است. جنگ رسانهای کارکردهای مختلف منفی و مثبت دارد که از آن در جهت تحقق جامعه مدنی بعنوان رکن چهارم دمکراسی نام میبرند. بهرهگیری نظام سلطه و در رأس آن امریکا از رسانهها در جهت تسلط بر ملتها نمونههای فراوانی دارد که میتوان بر راهاندازی جنگ رسانهای در ویتنام، گرانادا، بالکان، کارائیب، افغانستان، جنگ اول و دوم خلیج فارس و... اشاره نمود و از حجم وسیع اقدامات رسانهای در جنگ اخیر به عنوان استراتژی نظام سلطه در به کارگیری روشها، تکنیکها و ابزارهای نوین یاد نمود، در این خصوص میتوان به که استفاده از خبرنگاران همراه که بیش از پانصد تن از آنان در یگانهای عملکننده همراه نیروها وارد جنگ شدند، اشاره کرد. واقعیت آنست که در پشت صحنه عملیات رسانهای، راهبردی به عنوان سیاست رسانهای قدرتها قرار گرفته است که به صورت رسمی و سازمان یافته اما پنهان با بودجههای سری توسط سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و سرویسهای جاسوسی راهبردی میشود. فرماندهان جنگ رسانهای استراتژیستهای عملیات روانی و متخصصان تبلیغاتی و عملیات روانی و کارگزاران رسانهای بین المللی میباشند. جنگ رسانهای از ویژگیهایی همچون توجیه و اجرای عملیات روانی از طریق بحرانسازی، سیاهنمایی و تحریک افکارعمومی مخاطبین و جامعه در جهت رسیدن به اهداف برخوردار است. صاحبان قدرت برای اجرای سیاستهای خود روشهایی را در جهت انحصاری نمودن رسانهها به اجرا میگذارند و در این رابطه از روشهای پنهانکاری، حمله و انهدام هدف، برچسبزدن، فرض و تصور پیشگیرانه، ظاهرسازی، کوچکنمایی، توازن نادرست و عدم پیگیری استفاده میکنند. رسانهها ویژگیهای خاصی نیز دارند، از جمله اینکه گفتمان را حیاتیترین حوزه و سلاح میدانند و متقاعدساختن یک نفر برای پیوستن به خودی، را بسیار ارزانتر از کشتن او میدانند و کلمات را کمهزینهتر از گلوله میپندارند. در این راستا، از ابزارهای متنوع و مدرن رسانهای در گروههای مختلف دیداری، شنیداری و نوشتاری بهره میبرند. مسئولان و دست اندرکاران رسانهای در جمهوری اسلامی مسئولیت دارند در مقابل سیل عظیم هجوم رسانهای و عملیات روانی دشمن تمهیدات و تدابیر مناسبی اتخاذ کنند و ضمن مقابله و خنثیسازی اقدامات رسانهای دشمن نسبت به مقابله و هجوم به ارکان و اراده رسانهای آنان اقدامات شایستهای را به اجرا گذارند.
منابع
1. رسانهها و ثبات سیاسی؛ مجموعه مقالات، پژوهشکده مطالعات راهبردی 1381. 2. رحمت الله صادقی، جدال رسانهای (بررسی یک پرونده)؛ سازمان انتشارات گفتمان، 1379. 3. www.geocities.com/shmtsb 4. اتوسن جنگ نرم2 (ویژه جنگ رسانهای) انتشارات بین المللی ابرار معاصر تهران 1383.
منبع: Anti War
گذری بر عملیات روانی رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه در بررسی ابعاد گوناگون جنگ رژیم صهیونیستی علیه مقاومت اسلامی لبنان می توان به جنبه های مختلفی پرداخت که مهمترین آن عملیات و جنگ روانی و اقدامات روانی این رژیم بوده است . رژیم اشغالگر قدس در جنگ 33 روزه ، تمام امکانات نظامی (دریایی، زمینی ، هوایی) اقدامات ضد بشری ، تهدیدات جاسوسی و امنیتی ، فعالیتهای اقتصادی ، سیاسی ، تبلیغاتی ، رسانه ای و روانی علیه گروهی - که دارای پشتوانه ای مردمی و رزمندگانی با ایمان بود - بکار گرفت اما نتوانست به اهداف اعلامی خود دست یابد . پرداختن به ابعاد مختلف اقدامات رژیم صهیونیستی در این مقاله میسر نیست اما قصد داریم با گذری کوتاه به عملیات روانی رژیم اشغالگر قدس در جنگ 33 روزه بعد مهمی از اقدامات این رژیم را آشکار کنیم . برای اطلاع از اقدامات عملیات روانی رژیم صهیونیستی ، باید ابتدا تعریفی جامع از عملیات روانی ارایه شود : عملیات روانی عبارتست است از « فرآیند بهره برداری صحیح و طراحی شده از مؤلفه های سیاسی ، فرهنگی اجتماعی ، اقتصادی ، نظامی ، تبلیغی و رسانه ای به منظور تأثیرگذاری در عقاید ، احساسات ، تمایلات ، اراده و رفتار گروههای مخاطب در جهت پشتیبانی از اهداف » رژیم صهیونیستی با در اختیار داشتن امکانات فراوان تبلیغی ، رسانه ای و عملیات روانی در سرزمینهای اشغالی ، منطقه و سراسر جهان از قدرت بالای اجرای عملیات روانی و جنگ رسانه ای علیه کشورهای دیگر برخوردار است . رژیم صهیونیستی با زیر سلطه داشتن بزرگترین خبرگزاریهای بین المللی ، صدها شبکه ماهواره ای و صدها ایستگاه رادیویی و صدها سایت اینترنتی ، هزاران کارشناس تبلیغی ، رسانه ای و عملیات روانی بدنبال تامین اهداف نا مشروع خود است . رژیم صهیونیستی یکی از پازل های نظام سلطه برای تحقق اهداف استکبار در منطقه است ، نقش ژاندارم را ایفا می کند . با توجه به تعهد نظام سلطه برای حفظ امنیت اسراییل در منطقه در نوک پیکان اجرای طرح خاورمیانه بزرگ قرار گرفته و در این راستا ، بعد از حادثه 11 سپتامبر به ایفای نقش پرداخته است . رژیم صهیونیستی خود را مهیای اجرای طرح گسترده حمله به غزه برای نابودی دولت حماس و همچنین اشغال بخش وسیعی ازخاک کشور لبنان برای عقب راندن حزب الله از مرز به طرف داخل لبنان کرده تا امنیت بیشتری برای شهرک های صهیونیست نشین در سرزمینهای اشغالی ایجاد کند . با پیش دستی حماس در به اسارت گرفتن سرباز رژیم صهیونیستی ، طرح حمله جلو افتاد و رژیم صهیونیستی در یورشی وحشیانه به غزه ، مردم بی دفاع فلسطین را به خاک و خون کشید . در مقابل ، مقاومت اسلامی لبنان نیز با اسیر کردن دو سرباز اسرائیلی ، طرح اصلی رژیم صهیونیستی را در هم ریخت . این رژیم با اتکا بر قدرت نظامی خود و هیمنه ای که از ارتش صهیونیستی در اذهان جهانیان به ویژه اعراب و مسلمانان ایجاد کرده بود ، حمله گسترده ای را به مناطق مختلف لبنان به ویژه مناطق مسکونی حزب الله آغاز کرد . رژیم صهیونیستی در اصول اساسی عملیات های نظامی خود اهدافی را بعنوان سرلوحه استراتژی هایش برگزیده است که بطور خلاصه عبارتند از : ‹1› اصل 1- جنگ قاطع و کوبنده اما کوتاه مدت : در این ، اساس کار غلبه ارتش رژیم صهیونیستی بر دشمن در کوتاه ترین زمان است . بنا بر تعبیر کامپبل
ارتش و مردم اسرائیل به شدت در برابر نبردهای طولانی و فرسایشی آسیب پذیرند . اصل 2- تلفات حداقل : بدلیل محدودیت جمعیت رژیم صهیونیستی و ترس از انقراض و تلفات ، این اصل برایش بسیار مهم است . اصل 3 – هشدار استراتژیک : ایجاد ترس و واهمه با نمایش قدرت و اقتدار برای بر حذر داشتن اعراب و مسلمانان از اقدام نظامی( نظام اطلاعاتی رژیم صهیونیستی باید پیش از حمله ، از این موضوع با خبر شود و به سیستم های نظامی آن رژیم هشدار دهد تا با اقداماتی مانند ضربات پیشگیرانه (تهاجم پیش دستانه) مانع از نابودی و مغلوب شدن خود شوند .) اصل 4- باز دارندگی – اقدامات ویژه ، به خصوص عملیات روانی برای نشان دادن قدرت هسته ای بمنظور جلوگیری از هر گونه اقدام علیه این رژیم . اصل 5- جنگ خارج از سرزمین های اشغالی : به منظور حفظ امنیت ساکنان یهودی سرزمینهای اشغالی بهره گیری از این اصل بسیار مهم است . با توجه به بررسی های که محققان رژیم صهیونیستی انجام داده اند ‹2›، این رژیم بدون به کارگیری عملیات روانی و شیوه های مختلف آن هرگز به اهداف خود نخواهد رسید . اسرائیل از روشهای عملیات روانی همچون فریب ، تطمیع ، ایجاد وحشت ، ترور ، آدم ربایی و مظلوم نمایی ، بهره گیری وسیع از رسانه های دیداری ، شنیداری و نوشتاری در رسیدن به اهداف نا مقدسش استفاده می کند . مک گرین اهداف عملیات روانی رژیم صهیونیستی را بدین شرح بر می شمارد . ‹3› - کاهش روحیه و کارآیی رزمی مخالفان ؛ - ایجاد اختلاف و تنش بین دشمنان و جلوگیری از اتحاد و کشورهای عرب و اسلامی علیه خود ؛ - ترغیب سربازان کشورهای دشمن به فرار از جبهه و دست کشیدن از جنگ ؛ - فریب دشمن و نیروهای او با بهره گیری از فنون فریب استراتژیکی یا تاکتیکی ؛ - جلب حمایت و پشتیبانی هم پیمانان خود ؛ - افزایش روحیه و کارآیی نیروهای خود ؛ - منزوی ساختن دشمنان خود ؛ رژیم صهیونیستی دراجرای عملیات روانی خود گروه هایی رابرای تاثیر گذاری هدف قرارمی دهد که عبارت اند از: ‹4› - فرماندهان و نیروهای نظامی درگیر دشمن؛ - سران ، مسئولان و رهبران منطقه ؛ - مردم و افکار عمومی کشورهای منطقه ؛ - افکار عمومی جهان به خصوص کشورهای حامی و هم پیمان رژیم صهیوینستی ؛ - ساکنان سرزمینهای اشغالی و یهودیان جهان . بر اساس استراتژی نظامی ، اهداف عملیات روانی و مخاطبان مورد هدف رژیم صهیونیستی می توان عملیات روانی این رژیم در جنگ 33 روز علیه حزب الله را مورد بررسی قرار داد که در این مکتوب گذری بر اقدامات عملیات روانی رژیم صهیونیستی مد نظر است . اهداف کوتاه مدت رژیم صهیونیستی از حمله به لبنان عبارت بودند از : - تصرف خاک لبنان بمنظور تامین امنیت شمال فلسطین ؛ - انحلال و انهدام جزب الله و مقاومت اسلامی؛ - ایجاد شکاف بین حزب الله و مردم لبنان ؛ - از بین بردن یکی از موانع سازش خاورمیانه ؛ - کمک به عملیاتی شدن طرح خاورمیانه جدید ؛ - فعال کردن گسل های سیاسی – قومی و مذهبی در لبنان ؛ - تضعیف حزب الله در افکار عمومی لبنان و منطقه ؛ - جبران شکست عقب نشینی از لبنان در سال 2000 . محورهای عملیات روانی رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روز علیه مقاومت اسلامی لبنان الف : محورهای نظامی ب : محورهای سیاسی و فشارهای دیپلماسی روانی علیه مقاومت اسلامی و مردم لبنان ج : جنگ رسانه ای د : اقدامات تروریستی و آدم ربایی، ایجاد تفرقه ، جاسوسی و ... ه : تغییر افکار عمومی داخل لبنان ، منطقه و جهان در راستای اهداف رژیم صهیونیستی و : تبلیغ هیمنه شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی ز : فشارهای اقتصادی و اجتماعی به مردم لبنان و حزب ا... الف : محورهای نظامی 1- تبلیغات گسترده مبنی بر شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی ، به ویژه ارتش اسرائیل در بین افکار عمومی داخلی ، منطقه ای و جهانی؛ 2- برنامه ریزی ، تبلیغ ، پیگیری و جوسازی در خلع سلاح حزب الله ؛ 3- حمایت از استقرار نیروهای خارجی در مرز لبنان ؛ 4- مانور بر توانمندی و قدرت بالای هوایی ؛ 5- بمباران وحشیانه لبنان بمنظور تاثیر گذاری در مردم لبنان برای رویگردانی از حزب الله ؛ 6- توجیه کشتار مردم بی دفاع لبنان در بمباران هوایی ، دریایی و زمینی بعنوان دفاع از خود ؛ 7- هدف قراردادن اماکن غیر نظامی و زیرساختهای لبنان بمنظور فشار بر دولت و حزب الله برای تسلیم شدن ؛ 8- تبلیغ شکست اعراب در جنگ های قبلی(جنگ 6 روزه) و ترسیم هیبت نظامی صهیونیستها ؛ 9- تهدید و تجاوز به خاک لبنان به منظور زمینه سازی تسلط قدرت های بزرگ در منطقه ؛ 10- مانور بر کمک های نظامی آمریکا در حمایت از رژیم صهیونیستی ؛ 11- تبلیغ مداوم در از بین بردن مقرها ، موشک ها و سلاح های حزب الله طی 33 روز جنگ ؛ 12- کشتار بی رحمانه غیر نظامیان به ویژه کودکان و زنان بی دفاع در حادثه قانا بمنظور ایجاد تردید و ترس در مقاومت اسلامی و مردم ؛ 13- بکارگیری دویست هزار نظامی در جنگ علیه لبنان ؛ ‹5› 14- اعلام اشغال لبنان به منظور حفاظت از صهیونیست ها ؛ 15- هدف قراردادن غیر نظامیان در راستای شورش علیه حزب الله ؛ 16- نابودی حرث و نسل در خاورمیانه بعنوان فلسفه وجودی اسرائیل ؛ 17- ویران سازی کشور لبنان به جهت تاثیر گذاری و ایجاد وحشت در افکار مسئولان و مردم سایر کشورها . ب : محورهای سیاسی و فشارهای دیپلماسی روانی علیه مقاومت اسلامی و مردم لبنان - تبلیغ گسترده حمایت های آمریکا و کشورهای اروپایی و ... از رژیم صهیونیستی ؛ - فشار مجامع بین المللی بویژه شورای امنیت به حزب الله ومردم لبنان برای جبران شکست های اسرائیل ؛‹6› - محکومیت سخنان روسای جمهور کشورهای مختلف که از حزب الله و مردم لبنان حمایت کرده اند ( توسط آمریکا ، فرانسه ، آلمان و ...) ؛ - رژیم صهیونیستی نماینده قدرت های بزرگ در منطقه خاورمیانه برای حفظ منافع آنان ؛ - حمایت از موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی بعنوان نقطه وحدت قدرت های بزرگ غربی ؛ - تبلیغ تحقق منافع قدرت های غربی در دفاع از رژیم صهیونیستی ؛ - تعبیر سخنان رئیس جمهور ایران به تشویق نسل کشی اسرائیلی ها ؛ - رفتار و گفتار مشوقانه آمریکا ، انگلیس و برخی قدرت های دیگر در برابر جنایات رژیم صهیونیستی ؛ - بیان «جنگ ما با ایران است ، حزب الله خط مقدم ایران است» . به منظور ایجاد تشکیک در مقاومت ؛ - تبلیغ همراهی قدرت های بزرگ و کشورهای عربی در حمایت از رژیم صهیونیستی ؛ - اعلام داشتن اجازه انجام هر کاری در لبنان از طرف آمریکا ، اروپا و برخی کشورهای عربی ؛ - حمایت مستمر روزانه و پی در پی آمریکا از رژیم صهیونیستی و ارایه طرح های مختلف و بیان اینکه در طرح آمریکا عقب نشینی دیده نشده است ؛ - سکوت و بی اعتنایی سازمان ملل و سازمان های مدعی حقوق بشر در قبال جنایات رژیم صهیونیستی در لبنان . ج : جنگ رسانه ای – روانی رژیم صهیونیستی رژیم صهیونیستی دارای واحدهایی است که در مواقع خاصی فعال می شوند . واحد عملیات روانی آن رژیم نیز از آن جمله است که در دوران جنگ 33 روزه فعال شد . در این زمینه ، بیش از 40 نوع اعلامیه رنگی و سیاه و سفید با مشخصات زیر تهیه و طراحی و طی 33 روز جنگ ، از طریق زمین ، هوا و دریا روی مردم لبنان پرتاب شد . ‹7› - پرتاب ها در زمین از طریق توپخانه و با استفاده از گلوله های توپ ، در دریا از روی عرشه کشتی ها و در هوا از طریق هواپیماهای جنگی و بالگرد انجام می گرفت . - رنگ های استفاده شده در اعلامیه ها بیشتر صورتی و زرد کم رنگ بود . - 50 درصد محتوای اعلامیه ها با تصویر و کاریکاتور و 50 درصد دیگر با متن عربی طراحی شده بود . - بخش عظیمی از متن ، محتوا و تصاویر اعلامیه ها علیه سید حسن نصرالله بود . - بخشی نیز در مورد ترک روستاهای مرزی ، تخلیه مناطق مسکونی بیروت ، فاصله گرفتن از مقر و دفاتر حزب الله ، هشدار و تهدید مردم به افزایش حملات ، هشدار به خودروها ، کامیون ها و به مردم و ارتش لبنان برای یاری نکردن حزب الله بود . - پخش دو نوع اعلامیه ویژه شامل بوگیر خودرو با تصویر نامناسبی از سید حسن و درخت سرو (نشان ملی پرچم لبنان) و یک پیام کوتاه خطاب به لبنانی ها با ارائه نشانی جهت تماس با اسرائیل ، با اعلام شماره تلفن های0041797886237و00881621465627 و نشانی اینترنتی : Info@all4lebanon.org - در زیر اکثر اعلامیه ها عنوان دولت اسراییل و در بخشی نیز امضای ارتش و وزارت دفاع اسراییل آورده شده بود . - از دیگر اقدامات روانی رژیم صهیونیستی تماس تلفنی با شهروندان لبنانی و ارسال پیام کوتاه (sms) برای تأثیرگذاری ، تطمیع ، جاسوسی و ... بود . - دادن وعده های مادی به کسانی که اطلاعاتی از رژیم صهیونیستی قرار دهند . در این زمینه ،می توان از وعده پول نقد تا واحد مسکونی اشاره کرد.این وعده در اعلامیه مربوط به سایت اینترنتی و اعلامیه حاوی شماره تلفن درج شده بود. از جمله پیامهای دریافتی دارندگان تلفن های همراه اخباری بود که رژیم صهیونیستی می فرستاد (اکثر خبرها علیه سید حسن نصرالله بود ). - گزارش روزنامه گاردین (UNLIMITED GORDIAN ) درباره اجرای یک نبرد تبلیغاتی چند رسانه ای علیه مردم محاصره شده جنوب لبنان ،سندی برفعالیتهای عملیات روانی رژیم صهیونیستی است . - علاوه بر استگاههای رادیویی جدید برای ارایه دیدگاهها و تبلیغات رژیم صهیونیستی از جمله فعالیتهای عملیات روانی رژیم صهیونیستی بود. رادیو صدای لبنان روی فرکانس FM 103/7 برنامه پخش می کرد. صدای این رادیو روی اینترنت نیز دریافت می شد. - قطع برنامه های تلویزیونی کانال ماهواره ای حزب الله و پخش برنامه های اسرا ئیلی به جای آن ، از دیگر اقدامات روانی رژیم صهیونیستی به شمار می رود. - تشویق مردم دنیا به رای دادن به نظرسنجی های سایتها در مورد حمایت از رژیم صهیونیستی از جمله سایت CNN - بنا به گزارش تایمز لندن در 28 ژوئیه 2006 رژیم صهیونیستی دانش آموزان را ترقیب به استفاده از سایت های اینترنتی و اتاقهای چت برای ارسال پیام های حمایت فعالان یهودی مستقر در اروپا و امریکا کرده است . در این زمینه پنج هزار نفر از اعضای اتحادیه جهانی دانش آموزان یهودی ، نرم افزار ویژه ای را در اینترنت ذخیره کردند که افراد را از وارد شدن در سایت ها واتاقهای چت نظرسنجی ضد صهیونیستی باز می داشت. - پخش بعضی از عکس ها به عنوان اقدامات ساختگی حزب الله در سایتهای اینترنتی ، فعالیت دیگر رژیم صهیونیستی در این زمینه بود. - انهدام ساختمان شبکه های المنار و رادیو نور. - حمله سایتهای منتسب به حزب الله و هک آنها توسط گروه هاگانا. - خبرسازی، شایعه پراکنی و ایجاد جو روانی از طریق شبکه های ماهواره ای منطقه ای و فرا منطقه ای علیه حزب الله و مردم لبنان - به کارگیری خبرگزاری های بزرگی همچون رویترز، بی بی سی، ان بی سی، سی ان ان، فکس نیوز و ... در راستای اهداف رژیم صهیونیستی علیه مردم لبنان به منظور تضعیف حمایت های مردمی از مقاومت. - حمله و انهدام مراکز نشر و انتشار مطبوعات شیعیان و حزب الله در لبنان، به ویژه مراکز نشر محمد فولادکار ، انتشارات علمی، دارالتعارف، دارالکتب البهری، دارالهادی، داراالشروق و ارایه الدار. د : اقدامات تروریستی ، آدم ربایی ، جاسوسی و ایجاد تفرقه با هدف تاثیر گذاری روانی در مردم لبنان - بکارگیری عوامل وعناصر وابسته و جاسوس در لبنان باهدف کسب اطلاعات وتضعیف مقاومت اسلامی ؛ ‹8› - انتساب حزب الله به ایران و سوریه بمنظور ایجاد تفرقه در این جنبش ؛‹9› - آدم ربایی به ویژه ربودن نمایندگان مجلس و مسؤلان حماس در سرزمینهای اشغالی بمنظور فشار به حماس و حزب الله . (برای نمونه می توان به بازداشت عزیز دویک ، رییس پارلمان فلسطین در تاریخ 13/5/85 اشاره کرد) ؛ - ایجاد فتنه و به انزوا کشاندن حزب الله در راستای خشکاندن ریشه مقاومت ؛ - تشدید گسلهای قومی و مذهبی در لبنان برای ایجاد تفرقه و تضعیف جبهه حزب الله ؛‹10› - ایجاد اختلاف میان سیاستمداران ؛ ‹11› - حمله دردمنشانه به قانا و کشتن بیش از سی کودک ؛ - هدف قرار دادن فرماندهان و رهبران حزب الله و حماس ؛ - معرفی حزب الله بعنوان گروه غیر قانونی و تروریست در افکار عمومی ؛ - ایجاد تفرقه بعنوان سهم مهلک برای جهان اسلام و بهره گیری از آن در راستای اهداف صهیونیستی . ه : تغییر افکار عمومی داخل لبنان ، منطقه و جهان در راستای اهداف رژیم صهیونیستی ‹12› - تحریک قومیت ها و مذاهب به ویژه مسیحیان با بمباران بخشهایی از بیروت شرقی در جهت تحریک مسیحیان علیه حزب الله ؛ - پاشیدن ویرس بی صبری و تردید در بین مردم با هدف رویگردانی از مقاومت ؛ - به شهادت رساندن تعداد زیادی از مردم لبنان به منظور تغییر افکار عمومی ؛ - مجازات مردم در مقابل پایداری و مقاومت علیه رژیم اشغالگر ؛ - بزرگ نمایی حمایت کشورهای قدرتمند وسازمان های جهانی از رژیم غاصب به منظور تضعیف روحیه مردم ؛ - خارج کردن اتباع آمریکایی و اروپایی و سایر کشورها از لبنان با هدف فشار بر افکار عمومی لبنان ؛ - معرفی اسرائیل بعنوان صلح بان خاورمیانه ؛ - سرکوب مقاومت مردمی در سرزمین های اشغالی ؛ - تحقیر شیوه زندگی اعراب توسط رژیم صهیونیستی ؛ - تضعیف ایمان ، صبر و توکل مردم و مقاومت با هدف تاثیر گذاری در افکار عمومی. و : تبلیغ هیمنه و افسانه شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی ‹13› - بزرگ نمایی قدرت ارتش رژیم صهیونیستی در اذهان و افکار جهانیان ؛ - تبلیغ افسانه شکست ناپذیری و هیبت دروغین ارتش صهیونیستی ؛ - تبلیغ داشتن پیشرفته ترین تجهیزات و سلاح های مدرن ، دقیق ، هدایت شونده و امکانات فوق مدرن جنگی و الکترونیکی ؛ - ایجاد ترس در مردم از بمب های جدید ، هواپیماهای اف 22 ، بمب های خوشه ای ، زیر دریایی ، هواپیماهای اعزامی از انجرلیک ، بمب های سرطان زا و هواپیمایی که قادر به شناسایی منابع حرارتی است ؛ - تبلیغ اعزام ناوهای جنگی به سواحل لبنان ؛ - تهدیدهای مداوم اسرائیل بعنوان ارتش اسطوره ای ؛ - بزرگنمایی هیمنه و ابهت رژیم صهیونیستی در رسانه های دنیا ؛ - تائید مطلق رژیم صهیونیستی توسط آمریکا . ز : فشارهای اقتصادی و اجتماعی به مردم لبنان و حزب الله ‹14› - بمباران جاده ها به ویژه جاده های بین شهری و بین لبنان و سوریه بمنظور قطع ارتباطات و کمک رسانی ؛ - آواره کردن یک میلیون لبنانی بر اثر بمباران جهت فشار بر حزب الله ؛ - ویرانی هزاران منزل مسکونی در جهت آواره کردن مردم و شکستن پایداری مقاومت ؛ - هدف قرار دادن کامیونهای حامل مواد غذایی ، مواد سوختی و دارو با هدف در مضیقه قرار دادن مردم ؛ - بمباران مراکز تولید برق ، منابع سوخت و پل های ارتباطی ؛ - ایجاد نا امنی و بحران در لبنان ؛ - تبلیغ علل حمله و جنگ در بین مردم لبنان و مقصّر قلمداد کردن حزب الله . نتیجه گیری در طول نبرد 33 روزه و قبل و بعد از آن ، رژیم اشغالگر قدس تلاش زیادی برای فضاسازی تخریبی کرد و ضمن منحرف کردن افکار عمومی جهانیان و منطقه ، به ایجاد اختلاف در بین گروههای لبنانی ، جداسازی مردم از حزب الله و فعال کردن گسل های فرقه ای ، قومی و مذهبی در لبنان و فلسطین پرداخت . این رژیم با یورش های ویرانگر هوایی و بمباران های شدید ، اقداماتش را در ایجاد فشارهای روحی - روانی بر مردم لبنان به قصد تسلیم کردم مردم و مقاومت تشدید کرد . در این زمینه ، از ابزارهای رسانه ای در راستای اهدافش استفاده کرد و برای اجماع جهانی و بهره گیری از مجامع بین المللی به فشارهای سیاسی خود افزود تا بلکه بتواند به اهداف زیر برسد : 1- خلع سلاح حزب الله 2- عقب راندن مقاومت تا پشت رودخانه لیتانی 3- استقرار نیروهای ناتو در مرز لبنان 4- محکم کردن جبهه گروه های آمریکایی و وابستگان فرانسه در لبنان 5- تلاش برای ترور رهبر و فرماندهان اصلی حزب الله 6- انهدام اماکن و تجهیزات نظامی حزب الله 7- هموار کردن موانع بر سر راه تشکیل خاورمیانه جدید 8- نابودی کامل امکانات رسانه ای حزب الله 9- تضعیف موقعیت منطقه ای و فرامنطقه ای حزب الله و مقاومت اسلامی 10- اجرایی کردن گزینشیِ قطعنامه های مصوب سازمان ملل و شورای امنیت درخصوص لبنان 11- استحاله و حذف حماس و تقویت جبهه وابسته به نظام سلطه 12- همراه سازی دولت های عربی وابسته به رژیم صهیونیستی و تضمین امنیت این رژیم . در مجموع با توجه به پیروزی حزب الله و مقاومت اسلامی ، افزایش محبوبیت رهبر حزب الله در جهان و رویکرد و طرفداری مردم آزادة دنیا از مقاومت اسلامی ، می توان گفت اقدامات نظامی و عملیات روانی رژیم صهیونیستی در سه محور « داخل لبنان و سرزمین های اشغالی ، منطقه خاورمیانه و محیط بین الملل » با توجه به نفوذی که در بین سران کشورها و لابی های قوی صهیونیستی و بنگاه های بزرگ اقتصادی - رسانه ای داشته و از تمام اهرم های خود نیز استفاده کرده و حضور مداوم نمایندگان آمریکا و تلاش آنان در منطقه نیز مشهود بوده ، به شکست انجامیده است . این وعده الهی به مؤمنان و مجاهدان راه خدا بوده که در پیروزی رزمندگان حزب الله تجلی یافته است . البته در کنار نصرت و مشیت الهی ، مقاومت رزمندگان حزب الله و همراهی مردم لبنان و فرماندهی و تدبیر سیدحسن نصرالله ، رهبر قهرمان آن ، برنامه ریزی مناسب در اجرای عملیات روانی علیه رژیم صهیونیستی و خنثی سازی اقدامات روانی اسراییل نیز در این پیروزی دخیل بوده که خود ، بحث مفصل و جداگانه ای می طلبد . پی نوشت ها 1.Gal, R, and Mangelsdorf . A. D., military psychology, New York : John Wiley and Sons, 1991, www.psy.org. 2. Gol Witzor, S.P, Psycological Operation Approach, 2005 . 3. Mc Green, H.L. The history of Psychological Operations, 1994, www.oha.ir.nl. 4. محمد حسین الیاسی ، « مروری کوتاه بر عملیات روانی رژیم علیه لبنان در جنگ اخیر » ، فصلنامه عملیات روانی ، س 3 ، ش 13 ، تابستان 85 ، ص 61 – 56 . 5. « حزب الله چگونه جنگ را مدیریت کرد » ، روزنامه کیهان ، 24/5/1385 ، ص 2 . 6. « کوفی عنان : قبلاً نیز حمله حزب الله به اسرائیل را محکوم و از حق اسراییل برای دفاع از خود حمایت کرده ام و امروز هم آن را تکرار می کنم و ... » ش 8 ، 30/4/1385 ، بخش مواضع سازمان ملل : www.moqavemat.com - تصویب قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل که بسیاری از مفاد آن علیه حزب الله بود . - تشکیل جلسات پی در پی اما بی حاصل در روزهای درگیری ، خبرگزاری فارس . - مباحث مربوط به بند (ب) علاوه بر وبلاگ aref5faqih.blogfa.com ، در سایت های مقاومت ، خبرگزاری فارس ، مهر و قدسنا نیز از تاریخ 22/4 تا 15/5/1385 وجود دارد . 7. Herbert A. Friedman, "Psychological Operations During the Israel – Lebanon War 2006", August 25, 2006 avialable : www.Psywar.org. توضیح : عکس اعلامیه ها نزد نویسنده موجود است . 8. کلیه اخبار مربوط به جنگ 33 روزه و بخش های درج شده در متن مقاله در بخش آرشیو سایت های خبرگزاری فارس و مهر و سایت مقاومت اسلامی Moqavemat.com از تاریخ 22/4/1385 تا 25/5/1385 درج و قابل دسترسی است . 9. صدور بیانیه دولت لبنان در 22/4/1385 بدین مضمون که دولت عملیات پیشگرانه حزب الله را برنامه ریزی نکرده است و مسئولیت آن را نمی پذیرد . - فؤاد سنیوره : اقدام حزب الله در به اسارت گرفتن سربازان اسراییلی اشتباهی تاکتیکی بوده است . - جنبلاط ادعا کرد جنگ جاری بین اسراییل و ایران و هم پیمانان آنان است . - نماینده اسراییل در سازمان ملل با استناد به سخنان وردان حماده ، وزیر مخابرات لبنان و الیاس عطایی الله نماینده مجلس لبنان مدعی شد که سوریه و ایران از حزب الله حمایت می کنند : Moqavemat.com ، بخش آرشیو ، 31/4/1385 ، بررسی روند جنگ سلطه علیه مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین . - ولید جنبلاط : لبنانی ها در داخل آتش اسراییل - سوریه و ایران افتاده اند : Moqavemat.com ، روز هفتم ، بخش جهان اسلام موضع لبنان . - تلاش اسراییل و کشورهای غربی برای ایجاد گسل بین حزب الله و دولت و مردم لبنان ، Moqavemat.com ، روز ششم بخش مواضع و واکنش ها . - سعود الفیصل ، وزیر امور خارجه عربستان ، اقدامات حزب الله را نامناسب ، غیرمسئولانه و دور از انتظار خواند . این امر نشان دهنده موضع بسیار سخت دولت عربستان درخصوص حزب الله است ، Moqavemat.com ، روز چهارم ، بخش مواضع و واکنش ها . 10. همان . 11. همان . 12. کلیه اخبار و اسناد در آرشیو سایت های Moqavemat.com و خبرگزاری های مهر ، فارس ، بازتاب و ایرنا و گزارش های مقاومت اسلامی فلسطین از تاریخ 22/4/1385 تا 25/5/1385 قابل دسترسی است . 13. همان . 14. همان .
منبع: فصلنامه مطالعات منطقه ای جهان اسلام شماره 26-2